کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۴ آذر ۹۸ ، ۰۰:۱۶

لشکری از ملائک

به سپاهش که بالغ بر نود هزار نفر می شده، دستور می دهد رژه بروند و بعد به صف بایستند. آن گاه با امام صورت به صورت می شود. امام می گفت این کار را به عمد می کرد تا من از بوی شرابی که تا گلو خورده بود، آزرده شوم. متوکل می گوید: «این سپاه آماده است تا بدخواهان خلافت مرا زیر سم اسبانش به توبره بکشد!» امام براساس آیۀ شریفۀ قرآن که می فرماید روی زمین با تکبر راه نروید، لازم می بیند قدرت واقعی را به رخ او بکشد. به آن ملعون می فرماید: «دوست داری سپاه مرا به چشم ببینی؟» متوکل از شنیدن کلام امام که صراحت داشته است، جا می خورد. او که همیشه سکوت و وقار امام را، نه به پای اقتدار، که به پای ضعفش می گذاشته، ناباور می گوید: «نشان بده ببینم چه در چنته داری!» امام به اذن خدا لشکری از ملائک مسلح را از راست و چپ و بالا و پایین بر او می نمایاند، طوری که متوکل فریادی کشیده مدهوش می شود. به ارادۀ امام به هوش می آید با وضعی اسف بار. دست امام را از ترس رها نمی کرده و ملتمس نگاه می کرده که مبادا آن سپاه را بر سر من بگردانی!

 

+ دوازدهُم - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۳ آذر ۹۸ ، ۱۶:۰۲

نفیِ مال

اسماعیل بن محمد می گوید: به امام از فقر و نیازمندی خویش شکوه کردم و قسم خوردم که حتی یک درهم هم ندارم. امام فرمود: تو که دویست دینار در خاک پنهان کرده داری! زانوانم سست شد. فکر کردم اکنون مرا به قهر از خویش می راند، اما دستم را گرفت و گفت: آن دویست دینار دیگر مال تو نیست، زیرا با گفتن اینکه پولی ندارم، نفی اموال کرده ای! و به غلام خود اشاره کرد و گفت: هر چه از درهم با خود داری، به او بده! تشکر کردم و درهم ها را بعد از آنکه حسن بن علی رفت، شمردم. صد درهم بود. در عین خوش حالی با نگرانی به سراغ دویست درهم رفتم و از دیدنشان در جای خود نفس راحت کشیدم. آنچه امام گفته بود، نگران کننده بود. یعنی چه؟ آیا به یغما می رود؟ یا مجبور می شوم در راهی خرجش کنم که...؟ پس درهم ها را در جایی پنهان کردم که عقل جن هم به آن نمی رسید. اما دریغا دریغ که مدتی بعد، وقتی نیازمند آن شدم، نیافتمش و پس از مدت ها جست و جو سرانجام پسرم اعتراف کرد که درهم ها را او یافته و غنیمتی به دست آورده را در راه امیال خویش خرج کرده است!

 

+ دوازدهُم - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۲ آذر ۹۸ ، ۱۸:۳۱

فقر

محمد بن حسن بن میمون می گوید: در نامه ای به امام از فقیر و تنگدستی شکوه کردم. پس از فرستادن نامه یاد حدیثی از امام جعفر صادق افتادم که در آن فرموده: فقیر با ما بهتر از توانگری با دیگران است و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان است. امام در پاسخ نوشت: هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آن ها را به فقر مبتلا می کند... همچنان که خود نیز اندیشیده ای، فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است.

 

+ دوازدهُم - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۱ آذر ۹۸ ، ۱۷:۳۳

یکی هم نیست!

همیشه می گوید ببین، آنجا آدم زیاد بود. همه شان نماز می خواندند و روزه می گرفتند. همه شان مثل ما مسلمان بودند؛ ولی همان ها بودند که امام حسین علیه السلام را شهید کردند. من می گویم شاید اگر ما هم آن زمان بودیم، طرف امام حسین علیه السلام می رفتیم؛ اما مادرم می گوید این حرفت درست؛ ولی الآن امام زمان عجل الله تعالی فرجه اینجاست. تو برای امام زمانت داری چه کار می کنی؟ اگر می خواهی کاری برای امام زمانت انجام دهی الآن وقتش است؛ چون او فقط 313 نفر احتیاج دارد. توی این همه شیعه، یکی هم نیست.

 

+ موکب آمستردام - بهزاد دانشگر

فاطمه مرتضوی نیا