اگر بگوید... میگویم
اگر کسی به من بگوید که من گونۀ نیلگون مادرت را، جای سیلی عمر را بر گونۀ مادرت ندیدم، می گویم: «بازویش را چطور؟ جای تازیانه های عمر را هم ندیدی؟»
اگر بگوید ندیدم، می گویم: «صدای نالۀ او را از میان در و دیوار چطور، آن را هم نشنیدی؟»
اگر بگوید نشنیدم، می گویم: «دود و آتش را چطور؟ سوزاندن در خانۀ رسول الله را هم ندیدی؟»
اگر بگوید دودش به چشمم نیامد یا نرفت، می گویم: «گریه های آشکار و شب و روز مادرم را چطور؟ آن را هم ندیدی؟ نشنیدی؟ گریه ای که پس از آن مردم آمدند و گفتند: به فاطمه بگوئید یا روز گریه کند یا شب، آسایش ما مختل شده است.»
اگر بگوید، ندیدم، نشنیدم، می گویم: «خطبۀ مسجد را چطور؟ آن را هم نبودی؟ ندیدی؟ نشنیدی؟ مگر هیچ مدنی در مدینه بود که به مسجد نیامده باشد؟»
اگر بگوید، نبودم، ندیدم، نشنیدم، می گویم: «اعلام قهر با خلیفه را چطور؟ این را کسی نمی تواند بگوید، نشنیدم، نفهمیدم، چرا که اعلام قهر تو با ابوبکر و عمر، آنچنان انتشار یافت که همین دو – که آن همه مصیبت را به روزت آورده بودند – به دست و پا افتادند.»
+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی