زینب جان..
تاریخِ زن
آبرو می گیرد
وقتی پلک صبوری می گشایی
و نام حماسی ات
بر پیشانی دو جبهه نورانی می درخشد: زینب!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
تاریخِ زن
آبرو می گیرد
وقتی پلک صبوری می گشایی
و نام حماسی ات
بر پیشانی دو جبهه نورانی می درخشد: زینب!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
قرآن بخوان
تا طبل هلهله
از های و هوی بیفتد
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
عطش
چه بی رحمانه آتش می بارد
باید چراغ را خاموش کرد
تا چهره مردانگی
روشن شود
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
تبرّی می جوییم
از سنگ جاهلی
که نرخ مروارید محمدی را شکست
و از پولادی
که در کوفه
برج آفتاب را به دو شق کرد
و در عاشورا
بوسه گاه نبی را
در نور دید...
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
کوه صبور فاجعه
وقتی
در آستان خیمه نمایان شد
گیسوی راهوار بغض بلندش
در گردباد ضجه پریشان شد
در چشم ذوالجناح خبرهای تازه بود
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
دریا
کرانه تا کرانه
میزبان شماست
و آسمان
خون بهای لبخندی
که مرگ از لبانتان چید!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
رو در روی کویر
فریاد زدی
و باد
صحرا در صحرا
متبرّک شد
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
پشت به اقیانوس
هرگز
دعای باران
بالا نمی رود!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی