کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

۲۴ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

قوی تر از ترس

«ایمان از ترس قوی تر است.»

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۳ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

ظرفیت

«خداوند قدر ظرفیت آدم ها امتحانشان می کند.
ظرف هیچ آدمی با آدم دیگر یکی نیست.»

 

من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۲ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

انتخاب بینِ: خودت و خدایت

«گاهی باید بین خودت و خدا یکی را انتخاب کنی.
سخت است اما همین فرق انسان با دیگر موجودات است.
موجودات دیگر تابع غریزه اند اما انسان نه، او می تواند انتخاب کند فرشته خو باشد یا حیوان صفت.
اختیار نعمت بزرگی ست که خدا به انسان داده است، ولی همین نعمت موجب می شود انسان در امتحانی سخت قرار بگیرد.»

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۱ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

عزیزترین دارایی

«گاهی عزیزترین دارایی آدمی جان اوست، گاهی بستگانش، گاهی هم دست و قلمش.
اگر آدم بتواند برای خدا و امامش از این عزیزترین بگذرد، این نشان ارادت است.»

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۰ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

آغوشِ خدا

آغوش خدا به این معنا نیست که آدمی از هر گزندی در امان بماند.
آغوش خدا یعنی اینکه لبخند رضایتش را احساس کند.

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۹ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

عقیده

«حرف آدم ها از عقیده شان می آید، عقیده باد نیست که یک روز باشد و یک روز نه.»

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۸ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

دو عشق در یک دل

من هر روز که از زندگی ام گذشت، قسمتی از زبیده را ریختم و از نو ساختم اما عقیده ام همان باقی ماند که بود. 
دلم بندِ هارون بود ولی ایمان به آل علی داشتم، دو عشق در یک دل.
جمع کردن این دو با هم، نقابی می خواست دائمی، نقابی که کم کم جزئی از وجودم شد.
ظلم های همسرم را می دیدم، غربت امام را درک می کردم ولی حق حرف زدن نداشتم.

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۰۰

پرهیزکارتر و باتقواتر

گفت: «شما پیروان من، هرچه پرهیزکارتر و باتقواتر باشید، نزدیکی من به شما بیشتر است.»

 

+ سرود سرخ انار - الهه بهشتی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۰۰

امامِ حاضر

گفتم: «شیعه ای؟»

گفت: «هستم.»

گفتم: «حاجت بزرگی داشتم از امام غایبمان، تمام شب صدایش کردم... امّا نیامد.»

بغض گلویم را گرفت. با صدای پرطنین گفت: «اگر او را بشناسی می دانی که هیچ حاجت خواهی نیست از دل او را طلب کند و او نیاید.»

با دو دست بر سر زدم و نالیدم: «راست گفتی. خاک بر سرم که بی لیاقتم. دل به چه چیزها سپردم و از سرورم غافل شدم.»

جلو آمد و سر انگشت اشکم را پاک کرد و گفت: «امام نیستم اگر چنین ضجّه هایی را بشنوم و به فریاد نرسم. به من نگاه کن محمّد بن عیسی! گل یاسی که از من طلب کردی، فاطمه ات اکنون در آغوش مادر خفته است.»

 

+ سرود سرخ انار - الهه بهشتی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۱ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۵۵

پُر نور

وقتی وارد خانه شدیم، همه جا را روشن و نورباران دیدم. هرچه فانوس و گردسوز در خانه داشتیم، روشن بود. گفتم: «این همه چراغ را برای چه روشن کرده ای؟»

و از سؤال خودم پشیمان شدم. شاید از تنهایی ترسیده است. امّا رئوف چادر و روبنده اش را برداشت، تبسمی کرد و گفت: «می دانستم که امشب دعاهایت طولانی تر و استغاثه ات بیشتر است، خانه را پر از نور کردم تا اشتیاقت برای نمازشب و دعا بیشتر شود.»

 

+ سرود سرخ انار - الهه بهشتی

فاطمه مرتضوی نیا