کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتشارات فرهنگ اسلامی» ثبت شده است

ابوالحسن می گوید: «حدیث کرد مرا پدرم موسی کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمدباقر از پدرش علی زین العابدین از پدرش حسین – شهید کربلا – از پدرش علی بن ابی طالب که گفت: «عزیزم و نور چشمانم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جبرئیل حدیث کرد مرا و گفت شنیدم پروردگار – سبحانه و تعالی – می فرماید کلمه "لا اله الّا الله" دژ و قلعه من است. هر کس که آن را بگوید، به قلعه من وارد شده است و آنکه به قلعه من وارد شود، از عذاب من ایمن و آسوده است.» 

می بینم که ابوزرعه و محمّد بن اسلم و چندین صد نفر این حدیث را یادداشت می کنند. همه گمان می کنند که حرف های ابوالحسن تمام شده و چهره اش در پس پرده کجاوه پنهان خواهد شد؛ ولی ابوالحسن ادامه می دهد: امّا گفتن لا اله الّا الله شرایطی دارد. قبول ولایت و سرپرستی من که امام معصوم و فرزند رسول خدا هستم، مهم ترین شرط آن است.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۸ تیر ۹۸ ، ۰۶:۵۵

دوستدار

«دوستدار آل محمّد و خاندان پیامبر باش؛ اگرچه گناهکار باشی؛ و دوست بدار دوستداران آنها را، هر چند گناهکار باشند.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۷ تیر ۹۸ ، ۰۶:۲۵

نیمی از عقل

«محبّت به مردم و اظهار دوستی به ایشان، نیمی از عقل است.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۶ تیر ۹۸ ، ۰۷:۲۰

زبانِ گنجشک

می گویم: «باور کنم که ابوالحسن رضا زبان گنجشک را می فهمد؟» 

سلیمان می گوید: «خب، باور نکن! اینکه چیزی از ارزش و مقام ابوالحسن کم و یا زیاد نمی کند.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۵ تیر ۹۸ ، ۰۶:۳۴

حکمرانی بر قلب ها

«یادم می آید زمانی پدر ابوالحسن به هارون الرّشید گفته بود: شما بر جسم ها حکومت می کنید؛ ولی ما بر قلب ها حکم می رانیم.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۱:۱۸

برابری

نماز که تمام می شود، برای ابوالحسن سفره ای پهن می کنند. سفره بزرگ است و بیشتر از ده-یازده نفر می توانند دور آن بنشینند. ابوالحسن می نشیند. یاران و غلامان و بزرگان هم بر سر سفره می نشینند. با نشستن غلامان، جای بقیه تنگ می شود. احمد بن عمر به ابوالحسن می گوید: «فدایت شوم! کاش برای این غلامان سفره ای جداگانه انداخته می شد!» 

ابوالحسن رضا بی معطّلی جواب می دهد: «پروردگار ما یکی است. پدر و مادر ما هم یکی است و پاداش هم به کردار است.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۴:۳۲

زبان

«تعجّب می کنید اگر بگویم علی بن موسی الرّضا با هر کس با زبان خودش حرف می زند؛ با یهودی و مسیحی رومی و یونانی...!» 

می پرسم: «او چطور این همه زبان را یاد گرفته است؟» 

والی می گوید یکی از یاران علی بن موسی الرّضا که اسمش ابوالصّلت است، همین سؤال را از او پرسیده و او جواب داده است: «من حجّت خدا بر بندگان او هستم؛ و خداوند هیچ حجّتی را بر قومی برنمی انگیزد، مگر اینکه زبان آنان را می داند و لغاتشان را می فهمد؛ و مگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام نفرمود: « به ما نیروی داوری و سخن قاطع داده شده است (أوتینا فَصل الخطاب)؟ پس آیا این نیرو، به جز معرفت به هر لغت، چیز دیگری است؟!» 


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا