کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره مهر» ثبت شده است

۱۱ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

گیلاسِ اروپایی

بین همین طلبه ها هم این نگاه هست.
بعضی ها معتقدند طلبه ای که توی خانه اش مبل داشته باشد یا لباس خوب تن بچه اش بکند یا ماشینی به جز پیکان و پراید داشته باشد مزدور و مستکبر است! و اصلاً چه معنی دارد که توی خانۀ طلبه گیلاس و انگور باشد!
از آن طرف عده ای فکر می کنند طلبه ها به محض ورود به حوزه، به چاه نفت وصل می شوند و قسمتی از درآمدهای ناخالص ملی صاف می رود توی کارت پارسیانشان.
مالک چند دانه گیلاس گذاشت توی بشقاب و پرسید: «اینا از کجا، سید؟!»
طوری می گفت «اینا» انگار داشت یاقوت از توی ظرف میوه برمی داشت. منظورش این بود که زیّ طلبگی یعنی فقط هندوانه خوردن! این قرتی بازی ها به شما نیامده.
سید گفت: «همین یه ساعت پیش با پرواز از اروپا فرستادن برامون.»

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۰ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

پُرحرف

در برابر آدم های کم حرف به طرز دیوانه واری پرحرف می شوم.

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۹ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

العفو

زن ها اشاره کردند که دعواشان کنم. خودم هم درگیرشان بودم. دوست داشتم شب های قدر را بروم تنگِ دیواری، جای ساکت و خلوتی بنشینم، سرم توی گریبانم باشد و کسی کاری به کارم نداشته باشد. کسی نداند من زن کدام آقام. حالا آنجا، کنارم نشسته بودند و فضا را از شب قدر دور کرده بودند. هرچه می کردم دلم دنبال جوشن نمی رفت.
وقتی زن ها دیدند که تذکرهای چشم و ابرویی فایده ندارد، پیغام و پسغام ها شروع شد که «به زن آقا بگید این ورپریده ها رو ساکت کنه. خدا قهرش می آد. اینا نمی فهمن امشب چه شبیه، زن آقا که می فهمه.»
بهشان نگاه کردم. به زن ها گفتم: «چی کارشون دارید؟ اگه ما هم مثل اینا توی یه سال گذشته هیچ گناهی نکرده بودیم، امشب حالمون خوب بود.»
خدا را بعد از قسم به چهارده جگرگوشه اش، به آن ها قسم دادم:
الهی، به آینه هایی که در کنارم نشسته اند، العفو!

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۸ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

غروبِ جمعه

غروب های جمعۀ روستا چند ده برابر جمعه های شهر دلگیر بود.

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۷ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

بالاخره جوراب پوشیدند...

سیدعلی از زیر چادر حائل بین مرد و زن ها، رفت آن طرف. سه ردیف چادر گلدار جلوی رویم به رکوع رفته بودند؛ هر کدام یک طرح و رنگ؛ نارنجی و صورتی و آبی و سبز. به رکوع نرسیده بودم. صبر کردم تا رکعت دوم به جماعت متصل شوم. وقتی رفتند سجده، از بین آن بیست سی جفت پا، سه جفت جوراب مشکی و خاکستری چشمک زدند.
خم شدم و مُهرم را بوسیدم.

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۶ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

صمیمی با مراجع

بعد از نماز داشتم کفش هایم را می پوشیدم که صدایم کرد: «زن آقا، نوری خوبه؟»
«نوری؟!»
«نوری همدانی دیگه!»
آنجا همه با مراجع صمیمی بودند.

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

همیشه لبخند بزن!

سید گفته بود: «لبخند خیلی مهمه!
شما وقتی نمی خندی قیافه ت شبیه طلبکارا می شه.
همیشه لبخند بزن!»

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۴ آبان ۹۸ ، ۲۱:۰۶

حاج محمد آبدارچی

حاج محمد معماریان ضریح را گرفته بود گریه می کرد؛ چه گریه ای. طیب دست حاج محمد را گرفت و کشید و خارج از صف به داخل فرستادش. حاج محمد هم زانوهایش تاب نیاورد و نشست. دست کشید به سنگ ها. گریه امانش را برید. طیب آرام به سید افضل چیزی گفت. سید افضل سر تکان داد. اجازه دادند حاج محمد معماریان بیشتر داخل بماند. امام حسین علیه السلام حاج محمد آبدارچی را محکم تر و بیشتر از همه در آغوش کشید.

 

+ پنجره های تشنه - مهدی قزلی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۳ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۱

فالح

فالح خیلی خوشحال بود. سر حرفش باز شده بود و می گفت از این سفر که برگردد دیگر به نمازش بیشتر اهمیت می دهد و حتماً ازدواج می کند. می گفت: «من رانندۀ تریلی حامل ضریح امام حسینم. در خواب هم نمی دیدم.» بعد خودش را «فلوحی» (فلوحی یک جور اسم تحبیب فالح است.) صدا زد و به عربی چیزی گفت. باز هم دو تا بوق تشکر برای خدا زد و از شیشۀ جلو آسمان را نگاه کرد. به نظرم خیلی از فرشته ها در آسمان به این رابطه، که با کمترین مقدمه ای بین فالح و خدایش برقرار شده بود، حسودی می کردند. فرشته ها را چه کار دارم. خودم داشتم از حسادت می ترکیدم.

 

+ پنجره های تشنه - مهدی قزلی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۲ آبان ۹۸ ، ۱۸:۵۱

منتسب

«قضیۀ ناصبی، یعنی دشمن اهل بیت، هم چیزی است که ریشه اش برمی گردد به همان صدر اسلام. از آن موقع بوده و الان هم هست. ما در مقابل حرف های آن ها استدلال داریم. ما می گوییم شما مگر پردۀ کعبه و جلد قرآن را نمی بوسید؟ این ها که جماد هستند. معلوم است که این کار به خاطر انتساب است، والّا کسی پارچه و چرم و کاغذ را که احترام نمی کند. ضریح امام حسین هم یک علامت و نماد است منتسب به امام حسین. ما به خاطر اعتقاد و علاقه و ارادت به امام حسین به ضریح و هر چیز منتسب به او احترام می گذاریم.»

 

+ پنجره های تشنه - مهدی قزلی

فاطمه مرتضوی نیا