کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجید پورولی» ثبت شده است

۰۷ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

آزمایشِ سخت

گفت: «منتظر ماندن خیلی سخت است.
یک وقتی کسی می میرد و آدم می داند که دیگر برگشتنی در کار نیست.
سال به سال می رود روی سنگ مزارش و گریه می کند و درددل می کند و خودش را آرام می کند؛
اما اینکه یک نفر برود و دیگر خبری از او نشود، اتفاق سختی است!
انتظار یک آزمایش است؛ آزمایش سخت.»

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۶ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

عصرِ غیبت

«توی عصر غیبت، دین داری، یعنی آنکه باور کنیم خدا حجتی دارد که یکی است و او زنده و حاضر است و بر ما ولایت و سرپرستی دارد.»

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۵ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

رو به امام

«گفت که توی تک تک قدم های زائر، یک شفا نهفته است.
گفت که عقل و فهم ما نمی تواند آن شفای پنهان امام را کشف کند!
گفت که تمام دین خدا همین است که آدم به طرف امامش حرکت کند.
رو به امامش باشد.
گفت که خیلی ها پاهای بدنشان سالم است، اما فردای قیامت فلج و علیل محشور می شوند، چون مسیر رفتنشان رو به امام معصوم نبوده!»

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۴ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

حال و هوایی وصف ناشدنی

هواپیما توی فرودگاه نجف نشست. صدای صلوات ها بلند شد. چند نفر با صدای بلند گریه می کردند. یاد خودم افتادم که توی کوچۀ باب الجواد بی اختیار به آن گنبد طلایی خیره شده بودم و با صدای بلند گریه می کردم.
نمی دانم، شاید اگر گریه های خودم توی باب الجواد نبود، الان این گریه ها برایم غیرواقعی و مسخره بود!
حالا انگار خیلی خوب می دانستم که این آدم ها حال و هوایی دارند که فقط برای خودشان قابل فهم و وصف است، هیچ کس دیگری نمی تواند این حال را درک کند یا درباره اش اظهارنظر کند، مگر آنکه آن حال را تجربه کرده باشد.

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۳ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

غیبتِ امامِ زمان

«راضی بودن به مقدرات الهی نشانۀ ایمان است.
نمونه اش همین غیبت امام زمان.
این غیبت، تقدیر خدا بوده!
نمی شود معترض شد!
اسلام، یعنی تسلیم بودن.
مؤمن، یعنی کسی که تسلیم است!
همان کسی که به امام امر کرده برود در غیبت، همان به ما امر کرده برای سلامتی امام و ظهورش دعا کنیم.
امر کرده منتظر ظهورش باشیم.
این دعا و انتظار، عبادت است.»

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۲ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

شناختِ تلویزیونی

رسول تأکید زیادی روی مطالعۀ روایات و احادیث داشت، دقیقاً همان چیزی که توی زندگی بیشتر مردم نبود!
بیشتر مردم شناختشان از دین خدا، یک شناخت تلویزیونی و تحت تأثیر سخنرانی های متفاوت بود.

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۱ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

امامِ زمان مان

«پیش از آنکه رسول را ببینم، نمی دانستم که اگر کسی امامِ زمانِ خودش را نشناسد،
نمازها و روزه هایش به هیچ دردی نمی خورد،
نه توی مدرسه خبری از این نگاه بود و نه توی دانشگاه.»

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۹ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۵

یدالله

«جنگِ با علی جنگِ با خداست! این دست ها که ذوالفقار حمل می کند، دستِ علی نیست، یدالله ست! به خداوندی خدا عقیده ام این است که هرکه با علی بجنگد، نانش سنگ و آبش خاک می شود!»

 

+ کتاب مخفی - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۸ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۳

پندارِ فهمیدن

هیچ چیز ترسناک تر از پندارِ فهمیدن نیست!

 

+ کتاب مخفی - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۷ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۲

علی بشر نیست!

«این را بارها گفته ام و خندیده اید! علی بشر نیست! او از ما جداست! با ما یکی نیست! چشمانِ او پشت دیوارها و درها و درونِ سینه ها را می بیند! دستانِ او کوه را مثل پیاله ای سفالین جا به جا می کند! زبانِ او بُرنده و گزنده و اعجاب آور است! شیر را می ترساند و فولاد را نرم می کند! علی بشر نیست! یتیمان عرب دوستش دارند و پهلوانان عرب از او می هراسند! این ها قصّه نیست خالد. من جنگاوری علی را دیده ام! من رجز خواندنِ او را شنیده ام. من دربارۀ جنگِ خونین او با اجنّه شنیده ام! من نه از خودِ علی، که از بادِ چرخش ذوالفقارش می ترسم! آری! دشمن او هستم و مرگِ او را منتظرم! امّا این گونه نیست که محمد بمیرد و تو در میدان گاه برقصی و علی تماشا کند! هنوز چرخ اوّل رقصت تمام نشده، زنان و کودکانت بر خاک قبرت نشسته اند و برایت قرآن می خوانند!»

 

+ کتاب مخفی - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا