می شود...
می شود شبِ عاشورا چند ساعت در روضه نشسته باشی و نَمی به چشمت ننشیند و می شود در یک روز کاملاً عادی، در اداره، وسط نوشتن یک مقاله، یکهو و بی مقدمه دست از تایپ بکشی و های های بزنی زیر گریه.
+ کآشوب - دبیر مجموعه: نفیسه مرشدزاده
می شود شبِ عاشورا چند ساعت در روضه نشسته باشی و نَمی به چشمت ننشیند و می شود در یک روز کاملاً عادی، در اداره، وسط نوشتن یک مقاله، یکهو و بی مقدمه دست از تایپ بکشی و های های بزنی زیر گریه.
+ کآشوب - دبیر مجموعه: نفیسه مرشدزاده
"آن آهن سرد بی خاصیت را برای چه بلند می کنید؟ از این آهن سرد کاری برنمی آید."
ترجیع بند حرف های آقای جوادی همین جمله بود. آهن سرد که می گفت منظورش علم بود. علم ها نماد تکیه ها و طایفه ها بودند. عظمت هر طایفه به علم آن بود. هر چه طایفه بزرگ تر، علمش هم باشکوه تر. روز عاشورا علم ها را راه می انداختند و از حسینیه ای به حسینیه ی دیگر می رفتند. دسته ی هر طایفه از صبح راه می افتاد و به همه ی تکیه های طایفه های دیگر شهر سر می زد تا عصر که برمی گشت به تکیه ی خودش و دسته روی تمام می شد. وسط تکیه ها مردان قدرتمند هر طایفه علم ها را بلند می کردند و می گرداندند. کسانی که حاجتی داشتند، می رفتند به علم ها دست می کشیدند یا سرشان را خم می کردند و از زیر علم ها رد می شدند. آقای جوادی مخالف سفت و سخت علم ها بود و هر سال در مذمت علم ها صحبت می کرد اما کسی گوشش بدهکار نبود. درست مثل مقلدان آیت الله بروجردی که در مقابل مخالفت مرجع علی الاطلاق شیعیان جهان با طبل و شیپور و سنج در روز عاشورا گفتند که ما همه ی روزهای سال را مقلد شماییم به جز روز عاشورا.
+ کآشوب - دبیر مجموعه: نفیسه مرشدزاده
«یک توصیه ی جدی دارم و آن این که از خودت یک ماشین فعال و پر بازده اقتصادی نساز. هر قدر هم که پول داشته باشی و از امکانات بالای زندگی بهره بگیری، اما بی نیاز از غذای روح نیستی و کتاب غذای روح آدمی است. زمانی برای خودت در نظر بگیر و مطالعه کن؛ مخصوصاً زندگی نامه افراد بزرگ و نامدار جهان را بخوان و الگوی زندگی ات قرار بده. اگر تنها به یک ماشین بزرگ پول ساز تبدیل شوی، مثل هر ماشین دیگری فرسوده خواهی شد و ماشین های مدل بالاتر جایت را می گیرند. پس پسرم! سرگئی عزیز، طوری زندگی کن که علاوه بر بهره جویی از دنیا، چیزی هم برای آخرتت ذخیره کنی.»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی
کشیش گفت: «دوست من، جرج عزیز! شما که پژوهش های زیادی در حوزه ی تاریخ دارید، به من بگویید که در تاریخ چه کسی را شبیه علی یافتی؟»
جرج کتاب را بست، روی میز گذاشت و گفت: «در میان بزرگان گذشته ی تاریخ، بسیار اندکند کسانی که با درک موقعیت و زمان، به ما بگویند: «فرزندان خود را به اخلاق خود تربیت نکنید، زیرا که آنان برای زمانی غیر از زمان شما، خلق شده اند.» اما علی با چنین توصیه ای به انسان ها در طول تاریخ درک بزرگ خود را به عنوان یک جامعه شناس به رخ می کشد و جداً بسیار نادرند از بزرگان تاریخ کسانی که بگویند: «هر کس که دو روز او یکسان باشد، مغبون و زیان کار است.» و علی با این جمله می خواهد بگوید که زیانی بر مردم نمی رسد مگر این که دیروز و امروزشان یکسان باشد و تغییر و تحول رشدی آنها صورت نگیرد. و جداً بسیار کمیابند از بزرگان گذشته و حال تاریخ که در فکر و روح ما، بذر موازین عدالت جهانی را که از خود می جوشد و بر خود تکیه می کند، بپاشد و مانور عظمت آن را کشف کند و بگوید: «آن کس که بداخلاق باشد، خود را آزار داده است.» و بسیار کمند بزرگانی از تاریخ، که چون علی فریاد بزنند: «احتکار جرم و تبهکاری است!» و یا «هیچ فقیری گرسنه نماند، مگر در سایه ی آنکه ثروتمندی از حق او بهره مند گشته است.» هر بزرگی در تاریخ موصوف به صفتی است؛ یکی ریاضی دان بزرگی است، یکی دلاور و جنگجوی نام آوری است، یکی اندیشمند و فیلسوف قدری است، یکی جامعه شناس و روان شناس نادری است، یکی حاکم عدالت گستری است، اما به عقیده ی من در علی همه ی این صفات جمع است و من نتوانستم در تاریخ کسی را پیدا کنم که موصف به این صفات بزرگ باشد.»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی
«باید گفت علی به نوعی با این سخنان خود دست رهبران سیاسی، بخصوص رهبران کشورهای عرب و مسلمان را رو کرده است. چون اولین چیزی که با مطالعه ی این سخنان به ذهن انسان می رسد، مقایسه ی علی با مدعیان مسلمانی است که خود را پیروی علی می دانند.»
«با شناختی که من از رهبران کشورهای اسلامی دارم، فاصله ی آنها را تا علی فراوان و تا معاویه کم می بینم. اغلب آنها با داشتن نعمتی چون نفت، می توانستند با پیروی از روش حکومت داری علی، سرآمد بسیاری از کشورهای پیشرفته ی جهان باشند و ملت های مسلمان در آسایش و نعمت بسیار زندگی کنند.»
«البته رفتارهای مدعیان دفاع از علی، چیزی از ارزش های علی کم نمی کند.»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی
«زید بن صوحان» یکی از بزرگان کوفه از جا بلند شد، مردم را به سکوت فرا خواند و گفت که عایشه نامه ای به او و برخی سران کوفه نوشته و از آنها خواسته است که در خانه های خود بنشینند و علی را یاری نکنند. زید با صدای بلند گفت: «آگاه باشید که وظیفه ی عایشه در خانه نشینی است و وظیفه ی من نبرد کردن در میدان جهاد! اکنون او ما را به وظیفه ی خودش دعوت می کند و خود وظیفه ی ما را به عهده گرفته است!»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی
«این کتاب چیست که از رویش می نویسی؟»
کشیش کتاب را به دست گرفت، جلدش را به سرگئی نشان داد و گفت: «نهج البلاغه است، سخنان و نامه های علی است. کتاب بسیار عجیبی است، پر از مضامین بکر و راه گشا.»
سرگئی گفت: «لابد به من توصیه می کنی که آن را بخوانم.»
کشیش گفت: «حتماً؛ کاری که پدرت باید در جوانی می کرد. مثل جرج جرداق که می گفت از 12 سالگی مطالعه ی نهج البلاغه را شروع کرده و هنوز هم ادامه می دهد. علی شخصیتی است مثل اقیانوس؛ هر چه در عمق آن شنا کنی، شگفتی هایش آشکارتر می شود.»
سرگئی روی کاناپه نشست و پرسید: «اگر چنین است که شما می گویید، پس چرا کشورهای مسلمان که علی امام آنهاست، جزء کشورهای جهان سوم و عقب مانده اند؟»
کشیش گفت: «ملت ها و دولت های اسلامی مانند کسانی هستند که گنج گران بهایشان را دفن کرده اند یا اساساً از آن خبر ندارند. گمان می کنم آنها هم علی را نمی شناسند. من هنگام مطالعه ی این کتاب و چند کتاب دیگر، به همین مسأله فکر می کردم. در آن دوران، علی خلیفه ی مسلمانان بود و مردی هم به نام معاویه خود را خلیفه ی مسلمانان نامیده بود. هر دوی اینها، داعیه ی حکومت اسلامی داشتند، اما علی کجا و معاویه کجا! فکر کنم اکثر رهبران کشورهای اسلامی، حکومتشان از جنس حکومت معاویه باشد نه علی. اگر حاکمی از حاکمان مسلمان، یک بار نهج البلاغه را با دقت می خواند و به آن عمل می کرد، امروز روزگارشان این نبود که هست.»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی
در روایتی خواندم که مردی به نام علاء بن زیاد حارثی به امیرمؤمنان عرض کرد: «یا علی! از دست برادرم عاص گلایه دارم.»
حضرت فرمود: «چه کار کرده است؟»
گفت: «عبایی پوشیده و از دنیا کناره گیری نموده است.»
حضرت فرمود: «از او بخواهید به نزد من آید.»
وقتی عاص به خدمت امام رسید، امام خطاب به او فرمود: «شیطان تو را فریب داده است! چرا به زن و فرزندت رحم نمی کنی؟ گمان می کنی خداوند دوست ندارد از نعمت هایش برخوردار شوی؟! در حالی که خداوند نعمت هایش در روی زمین را برای مؤمنانش قرار داده است.»
عاص گفت: «یا امیرالمؤمنین! اگر چنین است، چرا خود از لباس های کهنه و زبر و غذاهای ساده استفاده می کنید؟»
امام پاسخ داد: «من مانند تو نیستم. خداوند بر حاکمان واجب کرده که در شیوه ی زندگی، خود را در ردیف فقیرترین افراد جامعه قرار دهند تا از مشکلات فقیران و تنگ دستان غافل نشوند.»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی
می گویند هنگامی که علی به سوی صفین عازم بود، در میان راه به شهری به نام «انبار» رسید. مردم این شهرک، دوستدار امام بودند؛ در پشت سر ایشان شروع کردند و به دویدن و دست تکان دادن و هورا کشیدن و بدین وسیله شادی خود را ابراز می کردند. علی از آنها پرسید: «این کارها برای چیست؟»
گفتند: «این ها رسم ماست؛ رسمی که در مورد امیران انجام می دهیم. هم چنین برای شما آذوقه و برای چهارپایانتان علوفه ی زیادی آورده ایم.»
علی فرمود: «این کارها و این رسم ها هیچ سودی برای من و شما ندارد، زیرا من مانند امیران نیستم که از تشریفات و تکریم ها خشنود شوم و شایسته نیست که شما خود را به زحمت بیندازید. در مورد آذوقه هم حاضر نیستم چیزی از روزی شما را بخورم، مگر آن که بهای آن را بگیرید.»
آنها گفتند: «یا امیرالمؤمنین قبول است؛ به شرط آن که بهای آن را خود ما تعیین کنیم.»
امام فرمودند: «خیر! در این صورت شما قیمت درستی بر آن نخواهید گذاشت.»
آنها پرسیدند: «چه عیبی دارد؟! ما می خواهیم آن را به شما هدیه بدهیم. مگر هدیه دادن ممنوع است که ما را از آن بازمی داری؟»
امام پاسخ دادند: «هدیه دادن حرام نیست، اما هدیه گرفتن من به عنوان امیر از شما مردم نیازمند کار شایسته ای نیست.»
آنان گفتند: «ما قصد داریم با این کار، کرامت و توانگری خود را نیز نشان دهیم.»
امام گفت: «چه می گویید که ما از شما توانگرتریم!»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی
به مالک نگاه کرد و گفت: «می بینی که مردم بی وفای کوفه چگونه فریب معاویه را خوردند؟ من، سست عنصرتر از اینان جماعتی ندیدم.»
مالک سرش را نه بر تأسف، بلکه بر تأیید سخنان امام، تکان داد و گفت: «آیا بهتر نبود اینان را به گردن نهادن به حق اجبار می ساختید تا چنین بر طبل نکوبند؟»
امام آهی کشید و گفت: «در شرایطی هستم که اگر سخنی بگویم و به حق اصرار کنم، می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم، می گویند از مرگ ترسید. هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ و حوادث ناگوار، سوگند به خدا انس و علاقه ی فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه ی طفل به پستان مادر بیشتر است. این سکوت برگزیدم، از آن است که از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید؛ هم چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق.»
+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی