مؤمن
«مؤمن به خداوند، هیچ وقت، تنها نیست!»
+ ولادت - سعید تشکری
«قدرِ خواسته هایمان، کسی را می خواهیم. به بهانه یِ خودمان، او را می خواهیم. اما کاش، او را برای بزرگی خودش بخواهیم. او را بیابیم و بخواهیم. آن وقت با بودنِ او، ما معنا می دهیم. بی بودنش، بی چراغِ وجودش، ما نیز گُم می شویم.»
+ ولادت - سعید تشکری
«مردی که از اولاد علی بنویسد، همیشه زنده است! چون قلمش صاحب دارد!»
+ ولادت - سعید تشکری
«کامل، معصوم است، امام است، خداوند است که همه ی ندانسته ها را می داند. همه ی دانسته های ما حادثه است. آن قدر می دانیم که خوانده ایم و فرصت داشته ایم. هر چه را نخوانده ایم، پس ندانسته ایم.»
+ ولادت - سعید تشکری
بودت با نَبودت، دیروزت با حالت، حالت با فردایَت، متفاوت باشد، سخت است.
+ ولادت - سعید تشکری
"چادر خیلی بهت میاد نازنین ام. حفظش کن. کم چیزی نیست. ارثیه ی بی بی زهراست. من این جام که یه وقت خاکی نشه. پس رو خاک رهاش نکن..."
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
ساعت، سه ی نیمه شب به ضریح رسیدیم. چشمم که به ضریح افتاد، نفسم بند آمد. بیچاره کفتاران داعش که تمام هستی شان را به لجن کشیده بودند. مگر می شد نام انسان را به یدک کشید و از علی و اولاد او تنفر داشت؟
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
"شهادت" شیرین ترین، غم انگیز دنیاست...
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
از دور که کاخ پادشاهی اش نمایان شد، قلبم پر گرفت و دانیال چشم دوخت به صحن علی و هر دو محو تماشا ماندیم. قیامت چیزی فراتر از این محشر می توانست باشد؟ در کنار هیاهوی زائرانی که هر کدام به زبان خود، ارباب را صدا می زدند، چشمم به دانیال افتاد که حالا شانه هایش تکان می خورد و سر در گریبان داشت. آری! این جا، خود خدا حکومت می کرد. بیچاره پدر! نیست که ببیند دخترش عاشق علی شده... «من الظلمات الی النور»...
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست