کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۱ خرداد ۹۹ ، ۰۷:۰۰

جا پایِ علی علیه السلام

مسلمان شده ای، مبارک باشد. زبانی اما کافی نیست، دلی هم کافی نیست، عرصۀ عمل صالح، عرصۀ اثبات تسلیم تو مقابل خداست. زیر و بم زندگی ات را باید با دستور خدا ببندی، قوم و خویش و فرزند و شهرت هم نباید تو را وادار کند امر خدا را زمین بگذاری. مسلمان که می شوی تکلیف مند هم می شوی. اگر پا جای پای علی (علیه السلام) نگذاری، ناچار می شوی مثل زبیر به خاطر فرزندت، مثل طلحه به خاطر مقامت، مثل عمروعاص به خاطر قدرت، مثل... دشمن علی (علیه السلام) را بر کول و زندگی خودت سوار کنی. سواری به دشمن علی (علیه السلام)، سقوط در قعر جهنم است...

 

+ پدر - نرجس شکوریان فرد

فاطمه مرتضوی نیا
۳۰ خرداد ۹۹ ، ۰۷:۰۰

دیوارِ طلا

یهودی بود. شنیده بود که خدا عالَم را زیر دست پیامبر قرار داده است. اما می دید زندگی محمد و دخترش (علیهما السلام) مثل فقرا است. نه مثل زندگی پادشاهان پر از تجملات. دلش می خواست بداند حق چیست؟ دنبال کسی می گشت تا پاسخ بگیرد. از میان اطرافیان و یاران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را جور دیگری می دید. در کوچه ای رفت مقابل علی (علیه السلام) و گفت: «با تو حرف دارم. صبر کن.»

علی (علیه السلام) حس و حالش را که دید همان جا کنار کوچه نشست. می خواست یهودی با آرامش حرفش را بزند. مرد هم نشست و گفت: «مگر پسرعمویت نمی گوید حبیب خداست و از طرف او آمده؟ پس چرا از خدا نمی خواهد فقر و نداری تان تمام شود؟»

علی (علیه السلام) سکوت را شکست: «خدا بندگانی دارد که اگر از خدا بخواهند دیوار را برایشان طلا می کند.»

مرد یهودی در چشمان علی (علیه السلام) حقیقتی دیگر می دید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید؛ دیوار طلا شده بود و می درخشید. دهانش باز ماند و چشمانش تنها توانست از خیرگی طلا کنده شود و در چشمان درخشان علی (علیه السلام) آرام بگیرد. «متوجه شدی؟» متوجه شده بود. از صدر تا ذیل را یک جا خوانده بود. دست علی (علیه السلام) را گرفت. حق با علی (علیه السلام) است. مسلمان شد.

(بحارالانوار، ج 14، ص 258)

 

+ پدر - نرجس شکوریان فرد

فاطمه مرتضوی نیا
۲۹ خرداد ۹۹ ، ۰۷:۰۰

علی وار

دسیسه ها همیشه هست، چون شیطان فرصت دارد تا قیامت. بی کار نمانده فقط نقشه می کشد برای نابودی مسلمانی در وجود تو. علی وار اگر پای دین خدا بمانی، اسمت و داستان هایت، صدها و هزاران سال دهان به دهان نقل می شود. اسمی از کفار شمشیر به دست، زره پوشیدۀ منسجمِ چهل قبیله نیست، اما رسم خوابیدن چند ساعتۀ علی (علیه السلام) در آسمان و زمین، بین مسلمان و مسیحی و یهودی نقش شده است.

 

+ پدر - نرجس شکوریان فرد

فاطمه مرتضوی نیا
۲۸ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۳

مقامِ امیرالمؤمنین

خدا به احترام قدومش دیوار خانه اش را شکافت. و افتخار سکونت سه روزه در خانۀ خدا نصیب علی علیه السلام و مادرِ علی (سلام الله علیها) شد. و این احترام هنوز باقی است. از تولد علی (علیه السلام) تا سه روز همه می توانند خانه نشین مساجد بشوند. یک فلسفۀ اعتکاف، قدرشناسی مقام امیرالمؤمنین است.

 

+ پدر - نرجس شکوریان فرد

فاطمه مرتضوی نیا
۲۳ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۹

بی غیرتی

«موندن اگه اسمش غیرت هم نباشه، تنها گذاشتن مولا بی غیرتیه... دوستی اولاد رسول خدا این نیست که فقط واسه عزاداری شون علم به دوش بگیری و نذری بدی. وقتی صحن و سرا و حرم مولا و جون زوارش در خطره، وقتی حرف روحانی و علما ایستادنه، من هم باید خودی نشون بدم. نشیم عینهو اهل کوفه که امامشون رو تنها گذاشتن. عینهو یاران امام حسین تو کربلا بمونیم کنار مولامون...»

 

+ اوسنه ی گوهرشاد - سعید تشکری

فاطمه مرتضوی نیا
۲۲ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۸

سلام دادن به مولای غریبان

هیچ کدام از اهالی ساده و صمیمی مشهد، نخواستند که اروپایی باشند. هیچ کس نخواست سلام دادن سر صبح به مولای غریبان را با بون ژوغ گفتن ها و درودهای فرنگی طاق بزند.

 

+ اوسنه ی گوهرشاد - سعید تشکری

فاطمه مرتضوی نیا
۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۴

بهشت خانه

می خواهم بدانی و بدانند، که چه حال خوشی دارم! می خواهم بدانی و بدانند که من در همه ی آثارم، در پی هویت معاصرِ یک تابوی پرجلال بوده ام؛ انسان معاصری که گذشته ای دارد و رو به آینده است. ولادت و زایش باید تداوم یابد. این جغرافیا، عجیب هویتی دارد؛ هرچه تاریخ این سرزمین، پَرپَر شده ی قدرت هاست، جغرافیا سبز می شود، می ماند و دانه می دهد؛ چون هویت می دهد، حجم دارد، جسم و جان دارد، سرما و گرما، روح و هستی. من در جغرافیای هوای مشهد نفس کشیده ام. صبح ها، دم صبح، آخ چه قدر دل تنگ این صبح های طاقم! طاق و عَیاق، وقتی به حرم می رسی، هوا را هم، جارو کرده اند؛ از بس پاکیزه و نو است بهشت خانه ی رضا!

 

+ اوسنه ی گوهرشاد - سعید تشکری

فاطمه مرتضوی نیا
۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۲۷

وقف نامه ی گوهرشاد

وقف نامه ی گوهرشاد آغا، هنوز جاری است. آپارتمان های سر به فلک کشیده ی امروزی هم هنوز نشان از وقف نامه ی تو دارند. چون جاری است، می ماند. مسجد تو، کتابخانه ی تو، نه که چون تو زنِ شاهرخ شاه بودی، نه چون که عروسِ چهارمِ امیر تیمور گورکانیِ خون ریز بودی، نه چون که ندیمه ای به اسم پریزاد داشتی، نه چون که پسرانی به نام بایسنغر میرزا و ابراهیم میرزای خطاط و کاتب داشتی، نه چون که قوام الدین شیرازی، معمار و طراح مسجدت بود. نه! تنها و تنها، چون آقایمان رضا خواسته اند تو بمانی، پس می مانی؛ هم چنان که مانده ای!

 

+ اوسنه ی گوهرشاد - سعید تشکری

فاطمه مرتضوی نیا
۱۹ خرداد ۹۹ ، ۰۶:۴۸

تحتِ ولایتِ او

گفتم: «دل هایمان چه به هم راه دارد.»

گفت: «عجیب نیست؛ چون هر دو تحت ولایت اوییم.»

 

+ و آنکه دیرتر آمد - الهه بهشتی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۸ خرداد ۹۹ ، ۰۶:۴۷

معجزه

«اگر به حضور آن غایب بزرگوار ایمان بیاوری، هیچ معجزه ای از او بعید نیست.»

 

+ و آنکه دیرتر آمد - الهه بهشتی

فاطمه مرتضوی نیا