دریا و آسمان
دریا
کرانه تا کرانه
میزبان شماست
و آسمان
خون بهای لبخندی
که مرگ از لبانتان چید!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
دریا
کرانه تا کرانه
میزبان شماست
و آسمان
خون بهای لبخندی
که مرگ از لبانتان چید!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
رو در روی کویر
فریاد زدی
و باد
صحرا در صحرا
متبرّک شد
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
پشت به اقیانوس
هرگز
دعای باران
بالا نمی رود!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
هنوز
تقدیر کهکشان های ناملموس
بر مدار
خون دنباله دار تو
احساس می شود!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه ی زمین بگریزد؟! قلب کسی در دست امام زمانش باشد و قابض ارواح بتواند جان او را بستاند؟ نمی شود.
+ پدر، عشق و پسر - سیّد مهدی شجاعی
چه خوب شد که نبودی لیلا! کدام جان می توانست مقابل این مناسبات عاشقانه دوام بیاورد؟ بگذار از زینب چیزی نگویم. یاد او تمام رگ های مرا به آتش می کشد. تو می خواستی کربلا باشی که چه کنی؟ که برای علی اکبر مادری کنی؟ که زبان بگیری؟ گریبان چاک دهی؟ که سینه بکوبی؟ که صورت بخراشی؟ که وقت رفتن از مهر مادری سرشارش کنی؟ که قدم هایش را به اشک چشم بشویی؟ ببین لیلا؟ تو می خواستی چه کنی که زینب برای این دسته گل ها نکرد؟ به اشک چشم تمامی مادران سوگند که تو هم اگر در کربلا بودی باز همه می گفتند، مادر این جوان زینب است. اما بگویم؟ بگذار بگویم لیلا! جانم فدای عظمت زینب. با گفتن این کلام اگر قرار است جانم آتش بگیرد، بگیرد. در کربلا می گفتند که آیا این دو نوجوان، عون و محمد، این خواهرزاده های حسین، مادر ندارند؟ چرا هیچ زنی مشایعتشان نمی کند؟ چرا هیچ مادری صورت نمی خراشد؟ چرا هیچ زنی زمین را با ناخن هایش نمی خراشد؟ چرا هیچ زنی شیون و هلهله نمی کند؟ خاک زمین را به آسمان نمی پاشد؟ چرا حسین تنها مشایعت کننده ی این دو نوجوان است؟! فقط همین قدر بگویم که زینب با علی اکبر کاری کرد که حسین پا به میدان گذاشت و میان این دو آغوش مفارقت انداخت.
+ پدر، عشق و پسر - سیّد مهدی شجاعی
پیوستن حرّ بن یزید ریاحی به امام در آن برهوت حقیقت و غربت معنویت، یک آیه بود در اثبات حقانیت اسلام.
+ پدر، عشق و پسر - سیّد مهدی شجاعی