پشت پرده ی حقیقت
«گفتن حقیقت بدنی تب آلود می خواهد تا کمی پرده عقل و دوراندیشی را کنار گذارد.»
+ چهار فانوس - سعید تشکری
«گفتن حقیقت بدنی تب آلود می خواهد تا کمی پرده عقل و دوراندیشی را کنار گذارد.»
+ چهار فانوس - سعید تشکری
«حسادت و جاه طلبی و تنگ نظری.
از آدمی که ولایت پذیر نباشد،
می توان توقع هر خبط و خطایی داشت.»
+ چهار فانوس - سعید تشکری
از دست دادن پدر سن و سال نمی شناسد.
فرقی نمی کند که خودت پدر باشی یا نه، دردش همان قدر است.
یتیم شدن این چیزها را نمی فهمد وقتی محبتی از تو دریغ می شود و پشتوانه ای را از دست می دهی.
+ چهار فانوس - سعید تشکری
«شیطان که به دلت شک انداخت آن گاه عقلت را از کار می اندازد تا تو را زمین گیر کند.»
+ چهار فانوس - سعید تشکری
«اگر حسن بن علی در میانمان بود شاید آبستا هم در زندان نمی بود.»
ابومحمد گفت: «خودسری های خود را به بود و نبود امام گره نزن.»
+ چهار فانوس - سعید تشکری
«تا کیِ قرار است خون شیعه و شیعیان ریخته شود و رهبرانشان را به زهر و شمشیر شهید کنند؟»
ابومحمد گفت: «تا هر وقت مردم بیاموزند با جان و مال پای اعتقاداتشان بایستند.»
+ چهار فانوس - سعید تشکری
«در این مدتی که چله را آغاز کرده ای، افتاده ای در یک جدال بزرگ میان خودت و خودت.
تو شمشیر کشیده ای روی خودتو داری به دست خودت، دنیای درون خودت را خراب می کنی و من خیال می کنم باید همین کار را بکنی.
یادت هست استاد می گفت تا شک نکنی به یقین نمی رسی؟
دیگر حرفی برای امید دادن به تو ندارم برادر!
ناامید باش تا به امید برسی.
هرچه می خواهی شک کن تا یقین را بیابی...»
+ پادرمیانی - محبوبه زارع
«خواستگارت را به خاطر ثروت یا حتی فقرش رد نکن.
ببین وفا و چشم و رو دارد یا نه.
دین اگر داشته باشد همه این ها را دارد.
ببین خواستگارت چقدر خدا را می شناسد.
خداشناس اگر بود، زنش شو.
از آینده نترس.
هیچ کس فردا را ندیده.»
+ پادرمیانی - محبوبه زارع
«دیشب سراغ استاد رفتم.
درباره نشانه های ظهور امام زمان پرسیدم.
استاد حرف تازه ای به من زد.
می گفت امام هر روز و هر لحظه در ما ظهور می کند.
این ما هستیم که باید لحظه ناب ظهورش را در دل خود پیدا کنیم.
می گفت امام مثل یک پدر، مسئول پرورش ماست.
برای همین دعاهایی را که در راستای پرورش ما باشد، آمین می گوید و آنچه به صلاحمان نیست، صبر و تحملش را از خدا برایمان می گیرد.»
+ پادرمیانی - محبوبه زارع
صدای مرد عرب در گوشش پیچید: «فقرت تا پایان عمر ادامه خواهد داشت، زیرا صلاح دین تو در همین است.»
لبخندی زد: «فقری را که تو صلاح من بدانی، دوست دارم.»
+ پادرمیانی - محبوبه زارع