کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ملداش» ثبت شده است

۲۵ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

نیاز

«ما همه به هم نیاز داریم.»

 

+ ملداش - مهدی کرد فیروزجایی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۴ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

دختر یعنی مسئولیت

طهماسب دوباره پُکی به سیگار زد و گفت: «دختر دردسر میاره.»
ایلچی گفت: «دردسر نه، مسئولیت. هر چیز باارزشی مسئولیت میاره.»

 

+ ملداش - مهدی کرد فیروجایی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

رسم

ایلچی گفت: «رسمی که باعث بشه دستور خدا نادیده گرفته بشه، باید شکوندش.»

 

+ ملداش - مهدی کرد فیروزجایی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۲ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

فرار به سوی خدا

«باید فرار کرد. 
همه باید از بدی ها فرار کنیم تا بیش از این، از خدا فاصله نگیریم. 
این فرارها به سوی خداست.»

 

+ ملداش - مهدی کرد فیروزجایی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۱ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

آخوندِ عروسی

«ای خدا! مرا آخوند جشن ها و عروسی های مردم قرار بده، نه مرگ و عزا.»

 

+ ملداش - مهدی کرد فیروزجایی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۰ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

شخصیت

«شخصیت یا به ارثه یا محیطه یا تربیت...»

 

+ ملداش - مهدی کرد فیروزجایی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۹ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

تیمم با خاک

ایلچی با یعقوب چشم در چشم شد. از چشم های قرمزش اشک می آمد.
+ چشمت چی شده؟
_ داشتم تیمم می کردم، خاک رفت توی چشمم.
+ چه جوری تیمم می کردی؟
_ داشتم خاک رو به دست و صورتم می مالیدم. یه لحظه که چشمم رو باز کردم، خاک رفت توش.
+ یعنی خاک ریختی روی صورتت و مالیدی؟
_ مگه تو تیمم به جای آب، خاک نمی ریزن؟
ایلچی چشم خانه اش را گشاد کرد: «یعنی تو خاک رو به جای آب ریختی روی صورتت؟»

 

+ ملداش - مهدی کرد فیروزجایی
 

فاطمه مرتضوی نیا