کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی‌ست، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

همیشه لبخند بزن!

سید گفته بود: «لبخند خیلی مهمه!
شما وقتی نمی خندی قیافه ت شبیه طلبکارا می شه.
همیشه لبخند بزن!»

 

+ زن آقا - زهرا کاردانی
 

فاطمه
۰۴ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

به دست آوردن نداشته ها

«اگر می خوای نداشته هات را به دست بیاری،
همیشه داشته هات را دست کم نگیر.» 

 

+ به نام یونس - علی آرمین
 

فاطمه
۰۳ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

یتیم

«یتیم که بویی، خر زندگی لنگه؛ چه پسر باشی و چه دختر. باید کار کنی تا چرخ زندگیت بگرده.»

 

+ به نام یونس - علی آرمین

فاطمه
۰۲ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

تنها... با خُدا

«وقتی از یوسف سؤال کردند خوش ترین لحظه ی زندگی ات کی بوده،
گفت زمانی که تو چاه بودم و با خدا تنها...»

 

+ به نام یونس - علی آرمین
 

فاطمه
۰۱ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۰۰

بدونِ نور

از نظر او، بدون نور تنفس ممکن نبود.

 

+ به نام یونس - علی آرمین

فاطمه
۳۰ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

نورِ آدم ها

یونس تمام توجهش به آمنتقی بود و سر تکان می داد.
آمنتقی ادامه داد: «آدم ها عین قندیل اند حج آقا یونس، نور دارند ولی اوستا می خواد که بتوانه نورانی شان کنه.»
یونس استکان خالی اش را در سینی گذاشت.
«وقتی خودشان نور نخواند، به زور که نیست بزرگوار.»
آمنتقی با لبخند سری تکان داد. «ها، ولی خیلی وقت ها هم اوستاها یا نابلدند و یا کم صبر.»

 

+ به نام یونس - علی آرمین
 

فاطمه
۲۹ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

ماهِ رمضان

«روزهای ماه خدا آدم را شرمنده ی مهمان می کنه.»

 

+ به نام یونس - علی آرمین

فاطمه
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

یونس در شکمِ ماهی

مهدیه نقاشی اش را به طرف یونس گرفت.
«این نقاشی را برای شما کشیدم. عکس خودت را کشیدم. خوشگله؟»
یونس نقاشی را گرفت. «آفرین دختر گلم، خیلی ماهیِ خوشگلی کشیدی، ولی من که توی نقاشیت نیستم.»
«تو هم هستی.»
یونس باز در نقاشی دقیق شد ولی چیزی نفهمید. «یعنی من ماهی ام؟»
«نه، داخل شکمشی.»
یونس بلند خندید.

 

+ به نام یونس - علی آرمین

فاطمه
۲۷ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

ناامید باش تا به امید برسی...

«در این مدتی که چله را آغاز کرده ای، افتاده ای در یک جدال بزرگ میان خودت و خودت. 
تو شمشیر کشیده ای روی خودتو داری به دست خودت، دنیای درون خودت را خراب می کنی و من خیال می کنم باید همین کار را بکنی. 
یادت هست استاد می گفت تا شک نکنی به یقین نمی رسی؟ 
دیگر حرفی برای امید دادن به تو ندارم برادر! 
ناامید باش تا به امید برسی. 
هرچه می خواهی شک کن تا یقین را بیابی...»

 

+ پادرمیانی - محبوبه زارع
 

فاطمه
۲۶ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

هیچکس فردا را ندیده...

«خواستگارت را به خاطر ثروت یا حتی فقرش رد نکن. 
ببین وفا و چشم و رو دارد یا نه. 
دین اگر داشته باشد همه این ها را دارد. 
ببین خواستگارت چقدر خدا را می شناسد. 
خداشناس اگر بود، زنش شو. 
از آینده نترس. 
هیچ کس فردا را ندیده.»

 

+ پادرمیانی - محبوبه زارع
 

فاطمه