کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتابخانه یاس» ثبت شده است

۲۷ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۱۰

شعر برای شاهِ ایران

سرداری و بیات به او گفته بودند اگر در هزاره ی فردوسی برای شاه ایران شعر بگوید؛ به خانه ی خدا می رود و گرنه بر می گردد به محبس. اگر پایش می لغزید. اگر دلش را به سنگِ سخت می داد و می شد یکی از بادمجان های دور قاب... با خود می گفت و می رفت. مگه این راه سخت را هزار بار ... هزار کرور آدم مثل او نرفته بودند. یک بار شعر بگو؛ هزار بار در خانه ی خدا طواف کن. مگر شعر صنعت نیست؛ مردِ صنعت کار کهن! صنعت شعر، کار اوست. مگر سنگ تراش سنگ را نمی تراشد. یکی می شود سَنگ و ستون حَرم. بقیه سنگِ لَحد و سنگ مَوال و سنگِ سقفِ خانه یِ اغنیا. نمی شود مگر؟ سنگِ خانه یِ شاهان را چه کسی می تراشید؟ چه کسی از سنگ تراش می پرسد چرا برای ستمکار سنگ تراشیدی؟ مَگر و هزار مَگر و اگر و چون و زیرا.


+ پاریس، پاریس - سعید تشکری

فاطمه مرتضوی نیا
۲۶ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۳۱

قزاق

روزها، حکم سرداری بود و شب ها حکمِ اصغر قزاق. این بار لباس قزاقی کار سازتر بود. دوسیه برای مردم می دوزند. داغ و درفش و موش و گربه بازی و واق واقِ سگ و پاچه گیری و سر دیفال، مثل شغال روی دو پا می نشست و پَروار می شد. تا خبر رسید. مثل برق و باد. مثل اَلو. تو باغ استانداری باید قزاق ها، مواجب بگیرها و هر چی بود و نبود با زنان شان، سر برهنه بروند. قصابِ قزاق، غیض کرد و زن و بچه شو فرستاد به جایی که دست گرگ نرسه. خودش افتاد به تویِ چاه شغاد! در هولی شَم، تخته کوب کردند. اصغر دله شد اصغر بیچاره و زوزه کشیده بود، دال شد. دال بود، قاق شد. قاق بود .. بره شد. بره بود؛ سگ شد. سگ بود، شغال شد. روباه شد؛ تا لب حوض سرشو بریدند. سرداری حالا جای اصغر دله؛ غلام پشمی رو گذاشت جاش عمو جان. اصغر شد ماهی. نه ماهی یِ تنگ بلور شد، ماهیِ ته حوضِ لوشِ کوهسنگی. بعد هم از ته استَخلِ کوهسنگی لای روبی کردند و انداختنش روی تخت غسالخانه و رفت به لَحَد. بی اسم و رسم مُرد. مثل یزید. مثل خولی.


+ پاریس، پاریس - سعید تشکری

فاطمه مرتضوی نیا
۲۵ فروردين ۹۸ ، ۰۶:۴۶

جنگجوی شش ماهه

آن جنگجو هنوز 

گویا بلد نبود 

بر پا بایستد

بر روی دست های پدر آمد 

آن جنگجو هنوز

صحبت بلد نبود 

پس با زبان گریه رجز سر داد 

آن جنگجو هنوز 

آن قدر بچه بود 

که توی خیمه ها زره ای قد او نبود 

آن جنگجو هنوز 

شش ماهه بود که

با آبروی حرمله بازی کرد


+ به خط کوفی ننویس - احسان پارسا 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۲

ما که را کشتیم؟

پیرمردی شامی از یک جنگجو پرسید:

ما که را کشتیم؟ 

جنگجو مغرور پاسخ داد: 

سرور جمع جوانان بهشتی را 

شیر نخلستان یثرب را 

مرشد زهاد و پیر عابدان مکه را کشتیم... 

مرد شامی باز هم پرسید: 

ما که را کشتیم؟ 

جنگجو این بار پاسخ داد:

مادر او حضرت زهرا 

سرور زن های عالم بود 

 علی بن ابیطالب 

شیر بدر و خیبر و خندق 

اولین مرد مسلمان در میان خلق 

مرشد و بابای او بوده ست

و خلاصه این که پور رسول الله

خاتم پیغمبران از عهد آدم بود 

مرد شامی بغض کرد و باز هم پرسید: 

ما که را کشتیم؟ 

جنگجو این بار سر خم کرد و با گریه 

گفت: واویلا 

ما حسین بن علی را... آه! 

ما که را کشتیم؟


+ به خط کوفی ننویس - احسان پارسا 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۳ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۴۶

نمازِ ما

حضور قلب چه سخت است 

نماز ما یخچال 

نماز ما بازار 

نماز ما بچه 

نماز ما، ای وای. 

غذای من سر رفت 

حضور قلب چه سخت است 

میان جنگ چگونه نماز خواند حسین؟!


+ به خط کوفی ننویس - احسان پارسا 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۲ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۱۵

گِله

پیامبر گله ها را گوش می کند 

حسین برمی شمارد:

اول: نامه ها... 

دوم: خیمه ها... 

سوم: ... 

بغض پیامبر می شکند 

انگشتت کو؟!


+ به خط کوفی ننویس - احسان پارسا

فاطمه مرتضوی نیا
۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۳۸

به خط کوفی ننویس..

بنویس: لب پُر تَرک و دیده خیس 

بنویس: فرات لعنتی، رودِ خسیس 

بنویس که این قبر حسین بن علی ست 

بنویس، ولی به خط کوفی ننویس...


+ به خط کوفی ننویس - احسان پارسا 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۱۷

فرزندِ خلیفه ی چهارم

نه می گویم امام سوم را کشت 

نه وارثِ عهد و بیعتِ خُم را کشت 

لعنت به یزید... اهل سنت! این پَست 

فرزند خلیفه ی چهارم را کشت!!!


+ به خط کوفی ننویس - احسان پارسا 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۹ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۰۳

قرآنِ خون آلود

انگار زمین جهنمی بی دود است 

و پنجره های آسمان مسدود است 

قرآن بسیار بوده بر نیزه ولی 

این نسخه اش از چه روی، خون آلود است؟!


+ به خط کوفی ننویس - احسان پارسا 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۰۷:۳۲

وحدت یکی شدن مذاهب نیست!

"وحدت، کنار گذاشتن اعتقادات یا کوتاه آمدن از اصول اعتقادی نیست. و همین طور، وحدت یکی کردن مذاهب و اعتقادات هم نیست. چراکه اگر مذاهب یکی بودند و یکی می شدند، یا اگر یکی شدن مذاهب و اعتقادات درست بود، بیعت اجباری و ماجرای کوچه و فدک و شهادت دختر رسول خدا و سقط محسن و قهر از خلفا و دفن شبانه و خانه نشینی امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، و دیگر ماجراها اتفاق نمی افتاد. از اینجا می شود دریافت که گذشتگان ما و ائمه ما بر اصول خود اصرار و پافشاری می کردند و به قیمت جان خود نیز از آن ها کوتاه نیامدند. پس وحدت، یکی شدن مذاهب نیست. منظور آن نیست که من یا شما از اعتقادات خود دست برداریم، بلکه باید در تاریخ صدر اسلام جست و جو و تحقیق کنیم و اصول حقیقی را که رسول خدا و قرآن از آن ها یاد کرده اند، پیدا کنیم و بر سر آن ها همراه و همفکر باشیم."


+ اقیانوس مشرق - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا