کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی‌ست، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۷۳ مطلب با موضوع «امام زمان» ثبت شده است

۲۶ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

هیچکس فردا را ندیده...

«خواستگارت را به خاطر ثروت یا حتی فقرش رد نکن. 
ببین وفا و چشم و رو دارد یا نه. 
دین اگر داشته باشد همه این ها را دارد. 
ببین خواستگارت چقدر خدا را می شناسد. 
خداشناس اگر بود، زنش شو. 
از آینده نترس. 
هیچ کس فردا را ندیده.»

 

+ پادرمیانی - محبوبه زارع
 

فاطمه
۲۵ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

هر لحظه ظهور

«دیشب سراغ استاد رفتم. 
درباره نشانه های ظهور امام زمان پرسیدم.
استاد حرف تازه ای به من زد. 
می گفت امام هر روز و هر لحظه در ما ظهور می کند. 
این ما هستیم که باید لحظه ناب ظهورش را در دل خود پیدا کنیم. 
می گفت امام مثل یک پدر، مسئول پرورش ماست. 
برای همین دعاهایی را که در راستای پرورش ما باشد، آمین می گوید و آنچه به صلاحمان نیست، صبر و تحملش را از خدا برایمان می گیرد.»

 

+ پادرمیانی - محبوبه زارع
 

فاطمه
۲۴ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

فقری که دوست دارم

صدای مرد عرب در گوشش پیچید: «فقرت تا پایان عمر ادامه خواهد داشت، زیرا صلاح دین تو در همین است.»
لبخندی زد: «فقری را که تو صلاح من بدانی، دوست دارم.»

 

+ پادرمیانی - محبوبه زارع
 

فاطمه
۲۳ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

یاریِ امیرالمؤمنین

یاری علی فقط برگذاری جشن غدیر نیست.
علی از ما می خواهد که امام زمانمان را یاری کنیم.
اصلاً ولایت یعنی همین.
شیعه باید تا آخرین قطره خونش همه دغدغه و فکرش یاری امامش باشد.
در هر لباسی و هر نوعی که باشد.

 

+ پادرمیانی - محبوبه زارع
 

فاطمه
۲۲ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰

پدرِ شیعه ها

«ما شیعه ها پدری داریم که همیشه پناهمان خواهد شد.»

 

+ پادرمیانی - محبوبه زارع

فاطمه
۱۷ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۰

منتظرِ واقعی

«یه منتظر واقعی به مردن فکر نمی کنه، اصلاً کسی که منتظره تا رخ محبوبش رو نبینه نمی میره!»

 

+ مثل شیشه مثل سفال - نرگس فرجاد امین

فاطمه
۱۶ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۰

آداب

آقا سید گفت: «هر کار خوبی توی این دنیا آداب داره دختر من؛ عاشقی آداب داره، همون طوری که نماز خوندن آداب داره... منتظر بودن هم آداب داره! اصلاً مؤمن مؤدبه، یعنی ادب هر چیزی رو رعایت می کنه.»

مکثی کرد و بعد ادامه داد: «کسی که توی انتظارش صبور نباشه، عاقبت میفته توی چاه ویل جدایی و دستش از محبوبش کوتاه می شه... حضرت موسی (علیه السلام) به قومش گفت که سی شب می ره به میقات؛ سی شبش شد چهل شب، قومش عهد و پیمانشون رو فراموش کردن و رفتن دنبال سامری... درسته که توی اون ده روز و ده شب دستشون به پیامبرشون نمی رسید و ازش بی خبر بودن، اما اگر صبر می کردن بالاخره فرجی می شد، خیلی زودتر از اون که فکرش رو می کردن.»

 

+ مثل شیشه مثل سفال - نرگس فرجاد امین

فاطمه
۱۵ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۰

سقوط و صعود

آقا سید گفته بود: «آدم وقتی از نوک قله خودش رو پرت کنه پایین یه لحظه طول می کشه تا سقوط کنه کف دره، اما وقتی بخواد تمام این راه رو دوباره از کف دره تا نوک قله بره شاید چند سال طول بکشه... پس دست بجنبون دختر من؛ از کوچیک ترین خوبی ها غافل نشو.»

 

+ مثل شیشه مثل سفال - نرگس فرجاد امین

فاطمه
۱۴ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۰

من گُم شدم

«من گُم شدم حاج آقا...!»

آقا سید با طمأنینه جواب داد: «حالا دیگه نه دختر من؛ بالاخره راه رو پیدا کردی!»

و نشست روی صندلی پشت دخل و ادامه داد: «عرض کنم خدمت شما که... وقتی بچه بودی حتماً قصه نمکی رو شنیدی؛ همون که شش درو بست و یه درو نبست.»

با تعجب آقا سید را نگاه کرد. پری سیما بارها این قصه را برایش تعریف کرده بود، اما حالا ربط آن را به شرایط خودش نمی فهمید! «داستان همه ما آدما همینه دختر من؛ کافیه یه درو باز بذاریم؛ حتی اگه شش تا در دیگه رو بسته باشیم اون یه در باز کافیه تا دیو وارد خونه دلمون بشه... اولین گناه راه رو باز می کنه برای گناه های بعدی.»

مکثی کرد. بعد ادامه داد: «کینه قلب رو سیاه می کنه دختر من، فکر رو از کار میندازه... اون موقع است که همه فکر و قلبت متوجه انتقام می شه؛ و دلی که نتونه ببخشه تاریک می شه... توی تاریکی هم اولین اتفاقی که میفته اینه که آدم راه رو گم می کنه...»

 

+ مثل شیشه مثل سفال - نرگس فرجاد امین

فاطمه
۱۳ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۰

تب و تابِ ملاقات

مهران همان وقتی که او را آن طور از خود بیخود و مدهوش پیدا کرده بود، خودش تا آخر داستان را خوانده بود. وقتی دید رفیقش کمی آرام شده شروع کرد به صحبت: «آقا سید همیشه می گه اگر دیدن فی نفسه موضوعیت داشت، شمر هم امام حسین (علیه السلام) رو می دید، اما عاقبت چه کار کرد؟ نشست روی سینه مبارک و سر از تن امام زمانش جدا کرد. اما اویس قرن با همه شیفتگی و بی قراری اش تا آخر عمرِ حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نتونست ایشون رو ببینه، ولی وقتی دندون مبارک حضرت توی جنگ احد شکسته شد، اویس هم دندون درد گرفت.»

مهران که نگاه چشم های سرخش را دوخته بود بهش، آهسته گفت: «می دونم...، اما آدم عاشق بی تاب ملاقاته...»

 

+ مثل شیشه مثل سفال - نرگس فرجاد امین

فاطمه