کمی دیرتر
«کمی دیرتر» داستانیه دربارۀ ما... دربارۀ امروزِ ما و مقولۀ انتظار.
سیدمهدی شجاعی تو این کتاب یادمون میاره که فرصت همیشه نامحدود نیست.
اگر در برابر حقیقت بگیم «کمی دیرتر» شاید هیچوقت بهش نرسیم.
یه روایتِ گرم... تلنگرآمیز و پر از سؤالهای جدی؛ برای هرکسی که دلش میخواد به این فکر کنه:
اگر امام تشریف بیارن، من کجای ماجرا ایستادم؟
چند بریده از کتاب:
1) همیشه خیال میکنیم وقت هست... که فرصت هست... که اگر امروز نشد، فردا... اگر اینبار نشد، بار بعد... و هیچوقت نمیفهمیم که فرصتها مثل ابر میآیند و میگذرند.
2) مشکل این نیست که نمیدانیم حق با کیست؛ مشکل این است که جرأت ایستادن پای حق را نداریم.
3) گفتیم کمی دیرتر... و همین کمی دیرتر شد همیشه دیر.
4) مشکل ما، مشکل مشترک همهٔ این ما که دیدی، اینه که: حضرت رو برای خودمون میخواهیم، نه خودمون رو برای حضرت. امام رو خرج خودمون میکنیم، نه خودمون رو خرج امام.
+ کمی دیرتر - سیدمهدی شجاعی