کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

به نامِ خدا

 

آپدیت نمیشود!

 

+ 4 مهر ماه 99، روز جمعه:

(79 / سخنی از اوست)

وقتی امام عزم حرکت به سوی خوارج کرد، یکی از یارانش به او گفت: ای امیرمؤمنان! اگر اکنون بروی با اطلاعی که از اوضاع ستاره ها دارم می ترسم به مقصودت دست نیابی. در این هنگام امام فرمود:

(پرهیز از توجه به غیر خدا)

(1) آیا می پنداری تو زمانی را نشان می دهی که هر کس در آن حرکت کند بدی از او دور می شود؟ و از زمانی بر حذر می داری که هر کس در آن حرکت کند زیان و آسیب او را فرا می گیرد؟ هر که تو را در این ادعا تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده، و از درخواست یاری خدا در رسیدن به خواسته، و دفع ناخواسته اش بی نیاز گشته. اگر آن گونه باشد که تو می گویی سزاوار است کسی که به گفته ی تو عمل می کند تو را حمد و ثنا گوید نه خدا را، زیرا به گمان تو، این تو هستی که او را به زمانی که در آن سود برده و از زیان در امان مانده، هدایت کرده. [آنگاه امام رو به مردم کرد و فرمود:]

 

+ 3 مهر ماه 99، روز پنجشنبه:

(78 / نیایشی از اوست)

(نیایش امام)

خدایا بر من ببخش آنچه را تو به آن آگاه تر از من هستی، و اگر دوباره به گناه بازگشتم، تو نیز به آمرزشت بازگرد. بر من ببخش آنچه را با خود وعده کردم و تو مرا وفا کننده به آن نیافتی. خدایا بر من ببخش آنچه را که با زبانم به تو تقرّب جستم و دلم با آن مخالفت نمود. خدایا بر من ببخش اشارات [نابجای] چشم، و سخنان بی فایده، و هواهای دل، و لغزش های زبانم را.

 

+ 2 مهر ماه 99، روز چهارشنبه:

(77 / سخنی از اوست / وقتی [در حکومت عثمان در سال 33 هجری] سعید بن عاص آن حضرت را از حقش منع کرد)

(هشدار به غاصبان بنی امیه)

بنی امیّه ارثی را که من از محمّد صلی الله علیه و آله و سلم دارم اندک اندک به من می دهند. به خدا سوگند اگر زنده بمانم آنان را چونان قصّابی که پاره جگر یا شکمبه خاک آلودی را دور می افکند [از مقامی که غاصبانه تصاحب کرده اند] دور خواهم انداخت.

سید رضی: در بعضی روایات «التّرابُ الوَذَمة» به صورت عکس، نقل شده. «لیفَوِّقوننی» یعنی اندک اندک مال را به من می دهند، مانند «فواق ناقه» که به معنای یک بار دوشیدن شتر است. «وذام» جمع «وذمه» به معنای پاره شکنبه یا جگر خاک آلود است که آن را دور می افکنند.

 

+ 1 مهر ماه 99، روز سه شنبه:

(76 / خطبه ای از اوست)

(صفات بنده ی پرهیزکار)

خداوند بیامرزد مردی را که حکمتی بشنود و آن را دریابد، به هدایت فرا خوانده شود و به آن نزدیک گردد. دامن هدایت گری را بگیرد و نجات یابد. خدای را حاضر بیند، و از گناه خود بترسد. عبادت خالص پیش فرستد، و عمل صالح به جای آورد. کرده ی نیک ذخیره سازد، و از حرام دوری گزیند، تیر را بر هدف نشاند، و پاداش آخرتی بیابد. بر هوا و هوسش چیره شود، و آرزویش را تکذیب نماید. شکیبایی را مرکب نجات خویش سازد، و تقوا را توشه ی پس از مرگش نماید. در راه روشن گام بردارد، و از راه روشن جدا نگردد. فرصت را مغتنم شمارد، با کرده ی نیک بر اجل پیشی گیرد، و از عمل خود زاد و توشه ای برگیرد.

 

+ 31 شهریور ماه 99، روز دوشنبه:

(75 / سخنی از اوست / [در سال 36 هجری] وقتی شنید بنی امیه او را به شرکت در قتل عثمان متهم می کنند)

(دفاعیات امام در برابر تهمت ها)

آیا شناختی که بنی امیه از من دارند آنان را از افترا زدن به من باز نداشت؟ آیا پیشینه ی نیکم مردم نادان را در تهمت زدن به من مانع نشد؟ البته پندی که خدا به آنان داده از زبان و بیان من رساتر است. من با آنان که از دین خارج شده اند احتجاج می کنم، و با آنان که در دین به تردید افتاده اند دشمنی می ورزم. امور مشتبه بر کتاب خدا عرضه می گردد، و بندگان به آنچه در سینه دارند جزا داده می شوند.

 

+ 30 شهریور ماه 99، روز یکشنبه:

(74 / خطبه ای از اوست / [در ذی الحجه سال 23 هجری پس از قتل عمر] هنگامی که شورای خلافت تصمیم گرفت با عثمان بیعت کند)

(ویژگی های امام علی علیه السّلام)

شما می دانید که من سزاوارترین شخص برای خلافت هستم. به خدا قسم [به آنچه کردید] گردن می نهم تا وقتی که امور مسلمانان به سامان باشد، و در آن جز بر من ستم نشود، [و من این ستم را تحمل می کنم] تا پاداش و فضل آن را بجویم، و از زر و زیور دنیا که شما در تصاحب آن به رقابت افتاده اید، دوری کنم.

 

+ 29 شهریور ماه 99، روز شنبه:

(73 / سخنی از اوست)

در بصره درباره ی مروان بن حکم. گفته اند: [در سال 36 هجری] مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر شد، و برای آزادی خود از امام حسن و امام حسین خواست که نزد امیرمؤمنان علیه السّلام از او شفاعت کنند. حسنین شفاعت کردند، و امام آزادش کرد. حسنین به حضرت گفتند: اجازه می دهید مروان با شما بیعت کند؟ فرمود:

(اخبار امام از حکومت فرزندان فاسد مروان)

مگر او پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم. دست او دست یهودی خائن است. اگر با دستش با من بیعت کند با نشیمنگاهش مکر و حیله به راه می اندازد، (نادانان عرب برای ریشخند به پیمان های خویش حرکتی زشت می کردند تا نشان دهند برای عهد و پیمان خود ارزش قائل نیستند.) بدانید برای او حکومتی در پیش است که زمانش به اندازه ای است که سگ بینی خود را بلیسد. او پدر چهار حاکم است، و به زودی امّت مسلمان از او و فرزندانش روز خونباری خواهد دید.

 

+ 28 شهریور ماه 99، روز جمعه:

(دعا برای پیامبر)

(2) خدایا، مکانی وسیع در سایه ی رحمت خود برایش بگشا، و خیر فراوان از فضل و احسانت عطایش فرما. خدایا، بنیاد دینی که او نهاد از دیگر بناها بالاتر گردان، و مرتبه اش را نزد خود گرامی بدار. نورش را کامل گردان، و پاداش رسالتش را شهادتِ پذیرفته، و گفتارِ پسندیده قرار ده. گفته ی او را میزان عدل، و سخنش را جدا کننده ی حق و باطل گردان. خدایا، ما را در کنار او جای ده در زندگانیِ گوارا، و نعمتِ پایدار، و آرزوهای دلنشین، و هوس های لذت بخش، و آسایش فراوان، و آرامش بی منتها، و تحفه های کرامت.

 

+ 27 شهریور ماه 99، روز پنجشنبه:

(72 / خطبه ای از اوست / در آن به مردم می آموزد که چگونه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درود فرستند)

(ویژگی های پیامبر)

(1) خدایا، ای گستراننده ی زمین های گسترده، و نگهدارنده ی آسمان های برافراشته، و ای آن که دل ها را، چه بدبخت و چه خوشبخت، بر فطرتش آفریدی، گرامی ترین درودهایت، و افزون ترین برکاتت را بر محمد بنده و فرستاده ی خود قرار ده، پیامبری که پایان بخش نبوّت، و گشاینده ی راه های بسته، و آشکار کننده ی حق بر پایه ی حق است، رسولی که جوش و خروش باطل را فرو نشاند، و حمله های گمراهی را شکست، آنسان که بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به امر تو قیام کرد، و در راه خشنودیت شتافت، بی آنکه عقب نشیند، و در اراده اش سستی راه یابد. وحی تو را دریافت، و عهد تو را نگه داشت، و در راه اجرای فرمانت گام برداشت، تا بدانجا که چراغ حق جویان را فروغ بخشید، و راه حق را برای خطاکاران روشن نمود، و دل های فرو رفته در گرداب فتنه ها و گناهان را هدایت کرد. نشانه های روشن را برپا ساخت، و احکام تابناک را ابلاغ و اجرا نمود. او امینِ دُرستکار، و خزانه دار دانش پنهان توست، شاهد تو در روز جزا، و پیامبر بر حق تو، و فرستاده ات به سوی مردمان است.

 

+ 26 شهریور ماه 99، روز چهارشنبه:

(3) آیا بر خدا؟ که من نخستین ایمان آورنده به او هستم، یا بر پیامبر خدا؟ که من نخستین تصدیق کننده ی او هستم. به خدا سوگند که چنین نیست. آنچه می گویم از پیامبر گرفته ام که شما از او غایب بودید، و شایستگی شنیدن آن را نداشتید. مادرِ کسی که گفت «علی دروغ می گوید» به ماتمش بنشیند. پیمانه ی دانش را به رایگان در اختیارش می گذارم اگر ظرفیت آن را داشته باشد، «و در آینده خبر آن را خواهید دانست.» [ص / 88]

 

+ 25 شهریور ماه 99، روز سه شنبه:

(2) بدانید به خدا قسم با اختیار خود نزد شما نیامدم، بلکه شرایط مرا مجبور به آمدن کرد. خبر یافتم که می گویید: علی دروغ می گوید! خدا شما را بکشد! بر چه کسی دروغ بندم؟

 

+ 24 شهریور ماه 99، روز دوشنبه:

(71 / خطبه ای از اوست / [در سال 38 هجری پس از فریب خوردن کوفیان از نیرنگ عمروعاص])

(علل نکوهش کوفیان)

(1) پس از ستایش خداوند، ای مردم عراق! شما به زن حامله ای می مانید که باردار شود، و پس از به پایان رساندن زمان بارداری بچه ی مرده بزاید، و شوهرش نیز بمیرد و مدّت بیوه ماندنش به درازا کشد، و دورترین کسانش از او ارث برند. (زیرا کوفیان پس از تحمل سختی های جنگ صفین در آخرین لحظات، فریب قرآن های بالای نیزه را خوردند و پیروزی را از دست دادند.)

 

+ 23 شهریور ماه 99، روز یکشنبه:

(70 / گفتاری از اوست / [در سال 40 هجری] در سحرگاه روزی که ضربت خورد)

(شکوه های امام با پیامبر)

نشسته بودم که خواب مرا گرفت، و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در رؤیا بر من ظاهر شد. به او گفتم: ای رسول خدا، چه کجی ها و دشمنی ها از امّت تو دیدم! فرمود: بر آنان نفرین کن. گفتم: خداوند بهتر از ایشان را به من دهد، و بدتر از من را بر آنان بگمارد.

سید رضی: مقصود از «اَوَد» کجی، و مراد از «لَدَد» دشمنی است، و این از فصیح ترین سخنان است.

 

+ 22 شهریور ماه 99، روز شنبه:

(69 / سخنی از اوست / [در سال 39 هجری پس از شنیدن غارتگری سپاهیان معاویه در عین التمر] در نکوهش اصحابش)

(علل نکوهش کوفیان)

چه اندازه با شما مدارا کنم؟! چونان که با شتران جوانی که کوهانشان از درون ریش است و از بیرون سالم می نماید [و لاجرم نمی توان بر آن سوار شد] مدارا می شود، یا با جامه های پوسیده معامله می شود، که از هر طرف وصله گردد از طرف دیگر پاره می شود؟! هر بار که دسته ای از لشگر شام به شما حمله می کند مردان شما درب خانه هاشان را می بندند، و چون سوسمار به سوراخ خود می خزند، و مانند کفتار به لانه خود می روند. به خدا سوگند ذلیل کسی است که شما یاریش دهید. کسی که تیر شما را به سوی دشمن افکنَد تیر شکسته و بی پیکان به سوی دشمن انداخته. به خدا سوگند که در عرصه های آرام [و مجلس بزم] فراوانید، و زیر پرچم های رَزم اندکید. از آنچه شما را سامان می دهد و کجی هایتان را راست می سازد آگاهم، ولی به خدا قسم من هرگز با فاسد کردن خود شما را اصلاح نخواهم کرد. خداوند روی شما را خوار، و نصیبتان را تباه سازد. آن اندازه که باطل را می شناسید حق را نمی شناسید، و آن مقدار که حق را پایمال می کنید، گامی در راه نابودی باطل برنمی دارید.

 

+ 21 شهریور ماه 99، روز جمعه: 

(68 / سخنی از اوست / [در سال 38 هجری] وقتی حکومت مصر را به محمدبن ابی بکر سپرد و شورشیان، مصر را در اختیار گرفتند و او را کشتند.)

(ستودن هاشم بن عتبه برای حکومت در مصر)

می خواستم حکومت مصر را به هاشم بن عتبه بسپارم، و اگر او را فرماندار مصر کرده بودم عرصه را برای دشمنان خالی نمی کرد، و به آنان فرصت شورش نمی داد. اما نکوهشی بر محمد بن ابی بکر نیست، او محبوب من و پرورده دست من بود.

 

+ 20 شهریور ماه 99، روز پنجشنبه:

(2) سپس فرمود: قریش چه گفتند؟ پاسخ دادند: قریش استدلال کردند که آنان درخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند. فرمود: به درخت استدلال کردند، و میوه آن را تباه ساختند.

 

+ 19 شهریور ماه 99، روز چهارشنبه:

(67 / سخنی از اوست)

درباره انصار. گفته اند: پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبرهای سقیفه به امیرمؤمنان علیه السّلام رسید، فرمود: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند: انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما باشد. امام فرمود:

(ردّ استدلال انصار و قریش در مسأله خلافت)

(1) چرا علیه انصار این گونه احتجاج نکردید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سفارش نمود که به نیکوکار انصار نیکی، و از بدکارشان گذشت شود؟ گفتند: در این سخن چه حجتی علیه انصار وجود دارد؟ فرمود: اگر حکومت متعلّق به آنان بود پیامبر در حقّشان سفارش نمی کرد.

 

+ 18 شهریور ماه 99، روز سه شنبه:

(2) از جانبازی های خود شادمان باشید، و سبک و آسان به سوی مرگ بروید. این لشکر انبوه و این خیمه هایی را که طناب هایش به اطراف کشیده هدف حمله ی خود سازید. به قلب آن یورش برید، که شیطان در پایین آن پنهان گشته، و برای حمله و ستیز دستش را جلو آورده، و برای فرار و گریز پایش را عقب کشیده. پس مقاوم باشید و استوار، تا حق برای شما پدیدار گردد، «و شما برترید و خدا با شماست و از پاداش کردارتان نخواهد کاست.» [محمد / 35]

 

+ 17 شهریور ماه 99، روز دوشنبه:

(66 / سخنی از اوست / در آداب جنگ [که در سال 37 هجری در یکی از روزهای جنگ صفین خطاب به سپاهیان خود بیان فرمود])

(آموزش های نظامی)

(1) ای گروه مسلمانان! ترس از خدا را جامه زیرین، و آرامش را جامه رویین خود سازید، و دندان ها را به هم بفشارید، که [مقاومت شما را می افزاید و] شمشیرها را از سرتان دورتر می کند. زره را کامل بپوشید، و شمشیرها را پیش از برآوردن در غلاف بجنبانید. با گوشه ی چشم خشمناک به دشمن بنگرید، و از راست و چپ نیزه را بر دشمن زنید، و با دَم شمشیر بر او ضربه وارد سازید، و با جلو نهادن قدم شمشیر را به دشمن برسانید، و بدانید که شما در برابر دیدگان خدا و همراه با پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید، پس پیاپی هجوم آورید، و از گریختن شرم کنید، زیرا فرار از میدان جنگ مایه ی ننگ نسل ها، و سبب آتش روز قیامت است.

 

+ 16 شهریور ماه 99، روز یکشنبه:

(3) نه آفریدن آنچه پدید آورد، و تدبیر آنچه خلق کرد خسته و درمانده اش ساخته، و نه ناتوانی از ایجاد کائنات او را متوقف نموده، و نه در آنچه حکم داده و مقدَّر ساخته اشتباهی بر او وارد شده، بلکه کار او قضایی است استوار، و علمی است محکم، و امری است قطعی. خدایی است که گرفتاران عذاب و خشم به او امید دارند، و برخورداران از نعمت از او بیمناکند.

 

+ 15 شهریور ماه 99، روز شنبه:

(2) مخلوقات را نه برای تقویت فرمانرواییش آفرید، و نه به خاطر بیم از پیشامدهای زمان، و نه برای آنکه از آنها برای غلبه بر همتای پرخاشگر، یا شریک پرنخوت، یا ضد طغیانگر یاری بجوید، بلکه همه مخلوقاتی هستند پرورده شده ی او، و بندگانی هستند کوچک و ناتوان. در اشیا حلول نکرده تا گفته شود خدا در آنهاست، و از آنها دور نشده تا گفته شود جدای از آنهاست.

 

+ 14 شهریور ماه 99، روز جمعه:

(65 / خطبه ای از اوست / [در سال 38 هجری پس از پایان جنگ صفین در مسجد کوفه])

(خداشناسی)

(1) ستایش خداوندی را که [صفت هایش همیشگی است و] صفتی بر صفت دیگرش پیشی نگرفته، تا اوّل باشد پیش از آنکه آخر باشد، و ظاهر باشد پیش از آنکه باطن باشد. هر واحد و تنهایی غیر او اندک است. هر عزیزی غیر او ذلیل است. هر نیرومندی غیر او ضعیف است. هر مالکی غیر او مملوک است. هر دانایی غیر او دانش آموز است. هر توانایی غیر او گاهی قادر و گاهی عاجز است. هر شنونده ای غیر او صدای آهسته را نمی شنود و آواز بلند او را ناشنوا می سازد، و آوایی که دور است به گوشش نمی رسد. هر بیننده ای غیر او از دیدن رنگ های پنهان و جسم های لطیف کور است. هر آشکاری جز او غیر باطن است. و هر باطنی جز او غیر ظاهر است.

 

+ 13 شهریور ماه 99، روز پنجشنبه:

(2) آن بنده ای پرهیزکار گشت که نیکخواه خود شد، و توبه اش را جلو انداخت، و بر شهوتش چیره گشت، زیرا انسان از اجل خویش بی خبر است، و آرزویش او را می فریبد، و شیطان بر او گمارده شده، و معصیت را در چشمش می آراید تا مرتکب آن شود. او را با امید توبه به گناه می کشاند، و [پس از آلوده شدن به گناه] توبه را به آینده موکول می نماید، تا آنکه مرگ در هنگامی که بیش از هر چیز از آن غافل است، ناگهان بر او هجوم آورد. چه حسرت و اندوهی بر آن غفلت زده ای است که عمر تباه شده اش علیه او گواهی دهد، و در پایان زندگییش به شقاوت رسد! از خداوند سبحان می خواهیم ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت به طغیانشان نکشاند، و هیچ هدفی آنان را در اطاعت پروردگارشان به کوتاهی نکشاند، و پس از مرگ پشیمانی و اندوه به آنان روی نیاورد.

 

+ 12 شهریور ماه 99، روز چهارشنبه:

(64 / خطبه ای از اوست)

(تشویق به عمل صالح)

(1) بندگان خدا! پرهیزکار باشید، و با اعمال نیک خود بر مرگ پیشی گیرید، و با آنچه از دستتان می رود چیزی را که برایتان می ماند بخرید. بار سفر ببندید که در بردن شما جدی هستند. برای مرگ مهیّا شوید که بر سرتان سایه افکنده است. چون مردمی باشید که بانگ بر آنان زدند و بیدار شدند، و دانستند که دنیا برایشان سرای اقامت نیست و از این رو آخرت را جایگزین آن کردند. خداوند شما را بیهوده نیافریده، و به حال خود رها نکرده. میان شما و بهشت یا دوزخ فاصله ای نیست جز مرگ که از راه برسد. مدت زمانی که چشم بر هم زدن ها از آن می کاهد، و آمدن ساعت [= مَرگ] آن را از بیخ و بن براندازد، چه کوتاه مدتی است؛ و غایبی [= مرگ] که گذشت شب و روز آن را به سوی ما می خواند، چه زود باز می گردد! و آنچه می آید و با خود رستگاری و یا بدبختی می آورد سزاوار بهترین توشه است. پس در دنیا از دنیا توشه ای برگیرید که فردا با آن خود را از عذاب محفوظ بدارید.

 

+ 11 شهریور ماه 99، روز سه شنبه:

(63 / خطبه ای از اوست)

(روش برخورد با دنیا)

بدانید دنیا سرایی است که از شرور آن کسی جان به سلامت نبرد مگر با اعمال نیکی که در همین دنیا انجام می دهد، و با چیزی که برای دنیا باشد نجات به دست نیاید. دنیا آزمونی است که مردم بدان مبتلا گشته اند، پس آنچه را از دنیا برای دنیا برگرفته اند از دست خواهند داد و در قیامت نسبت به آن بازخواست خواهند شد، و آنچه را از دنیا برای آخرت برگرفتند بر آن وارد می شوند و در آن اقامت خواهند کرد. دنیا در دیده ی خردمندان مانند سایه ی زوال ظهر است، که هنوز گسترده نشده جمع می شود، و هنوز بلند نشده کوتاه می گردد.

 

+ 10 شهریور ماه 99، روز دوشنبه:

(62 / سخنی از اوست / [در سال 40 هجری، اواخر عمر شریفش] وقتی که او را از ترور هشدار دادند)

(عکس العمل امام در برابر تهدید به ترور)

خداوند برای من سپری محکم قرار داده، وقتی آخرین روز زندگیم فرا رسد آن سپر کنار رود و مرا تسلیم مرگ کند. در آن هنگام دیگر تیر به خطا نمی رود، و جراحت التیام نمی یابد.

 

+ 9 شهریور ماه 99، روز یکشنبه:

(61 / گفتاری از اوست)

(نهی از کشتار خوارج)

پس از من خوارج را نکشید، چون کسی که حق را بجوید و خطا کند، چونان کسی نیست که باطل را بجوید و آن را بیابد.

سید رضی: مقصود معاویه و یارانش است.

 

+ 8 شهریور ماه 99، روز شنبه:

(60 / گفتاری از اوست / پس از کشتن خوارج کسی گفت: ای امیرمؤمنان همه آنان هلاک شدند. فرمود:)

(خبر از تداوم تفکر خوارج)

نه، به خدا سوگند چنین نیست. آنان نطفه هایی هستند در پشت مردان و رَحِم زنان. هرگاه کسی از آنان سر برآورد به هلاکت رسد، تا اینکه آخرین نفرات آنان مشتی دزد و راهزن شوند.

 

+ 7 شهریور ماه 99، روز جمعه:

(59 / گفتاری از اوست / [در سال 38 هجری] وقتی امام تصمیم گرفت با خوارج بجنگد و به آن حضرت گفتند: آنان از پل نهروان گذشته اند، فرمود:)

(خبر از قتلگاه خوارج)

قتلگاه آنان این سوی آب است. به خدا سوگند از آنان ده تن جان به در نبرد، و از شما ده تن کشته نشود.

سید رضی: مقصود از نطفه آب نهر است. و این واژه فصیح ترین کنایه از آب است، هر چند فراوان باشد. ما این نکته را در گذشته که شبیه این کلام را از امام آوردیم، بیان کردیم.

 

+ 6 شهریور ماه 99، روز پنجشنبه:

(58 / سخنی از اوست / [در سال 38 هجری] وقتی که خوارج از حکومت کناره گرفتند و فریاد زدند حکمی جز برای خدا نیست)

(خبر از آینده ی شوم خوارج)

طوفان مرگ آور بر شما بوزد، چنان که کسی از شما باقی نماند! آیا پس از ایمان آوردنم به خدا و جهاد کردنم با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به کفر خود شهادت دهم؟! «در این صورت گمراه شده ام و از هدایت یافتگان نباشم». پس به سوی بدترین سرنوشت بروید و به جهالت پیشین خود بازگردید! آگاه باشید که پس از من خواری شما را فرا گیرد، و شمشیرهای برنده سراغتان آید، و دارایی شما را ستمکاران بستانند، و این شیوه را سنّت خویش سازند.

سید رضی: جمله «ولا بَقِیَ منکم آبرُ» سه گونه روایت شده است: یکی همان گونه که ما آوردیم به صورت «آبِر» به معنای اصلاح کننده نخل، دوم «آثِر» یعنی کسی که حدیث را روایت و حکایت می کند، که این از نظر من صحیح تر است. گویا امام علیه السّلام فرموده: چنان که خبر دهنده ای از شما باقی نماند. سوم «آبِز» به معنای پرخاشگر، به هلاک شونده نیز «آبز» گفته می شود.

 

+ 5 شهریور ماه 99، روز چهارشنبه:

(2) او به زودی شما را امر می کند که مرا ناسزا گویید و از من بیزاری بجویید. اما ناسزا را نثارم کنید، زیرا موجب پاکی من و سبب نجات شما خواهد شد. ولی از من بیزاری نجویید، چون من بر فطرت الهی متولد شدم، و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم بوده ام.

 

+ 4 شهریور ماه 99، روز سه شنبه:

(57 / سخنی از اوست / [در سال 40 هجری در اواخر عمر شریفش در نکوهش و هشدار کوفیان])

(خبر از سلطه ی ستمگری بیرحم)

(1) پس از من مردی بر شما مسلط می گردد گشاده گلو و شکم برآمده، آنچه بیابد ببلعد، و آنچه نیابد بخواهد. (مقصود معاویه است که هر چه می خورد سیر نمی شد، چون پیامبر نفرینش کرده بود که «خدایا هرگز شکم او را سیر مکن».) او را بکشید، ولی هرگز نخواهیدش کشت.

 

+ 3 شهریور ماه 99، روز دوشنبه:

(2) به جانم سوگند اگر ما آن روز چنان می کردیم که امروز شما می کنید ستونی از دین بر پا نمی گشت، و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی شد. به خدا سوگند از این سستی ها به جای شیر، خون خواهید دوشید، و ندامتی جانکاه را در پی خواهید داشت.

 

+ 2 شهریور ماه 99، روز یکشنبه:

(56 / سخنی از اوست / [بنا بر نظر برخی، این سخنان در آغاز سال 37 هجری درباره ی تحرکات معاویه در بصره، و بنا بر نظر برخی دیگر در یکی از روزهای جنگ صفین بیان شده است])

(یاد مبارزات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم)

(1) ما مسلمانان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم، پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را [که کافر بودند و با اسلام می جنگیدند] می کشتیم، و این امر تأثیری در ما نداشت جز آنکه ایمان، و تسلیم، و حرکت در صراط مستقیم حق، و شکیبایی بر دردهای ناگوار، و تلاش ما در جهاد با دشمن را می افزود. مردی از ما و مردی از دشمن [در میدان کارزار] چونان شیران نر با هم گلاویز می شدند، و هر یک می کوشید دیگری را از پای درآورد، تا کدام یک جام مرگ را به کام دیگری بریزد. یک بار ما بر دشمن چیره می شدیم، و یک بار دشمن بر ما غلبه می کرد. و چون خداوند صداقت ما را دید دشمنمان را به خواری نشاند، و نصرت خویش را بر ما فرو فرستاد، تا آنکه اسلام مانند شتری که سینه و گردن بر زمین می نهد تا بیارمد، استقرار یافت، و در محلّ خویش [که عقل و دل مردم است] جای گرفت.

 

+ 1 شهریور ماه 99، روز شنبه:

(2) اما اینکه می گویید: در جنگ با شامیان مردّد هستم! به خدا قسم یک روز جنگ را عقب نینداختم مگر آنکه امید داشتم گروهی از این مردم به من بپیوندند و به واسطه من هدایت گردند، و با بیناییِ ضعیفشان از روشنایی من بهره مند شوند. این برای من خوشایندتر است از آنکه شامیان را در حالی که گمراهند بکُشم، هر چند در این صورت نیز کیفر گناهشان بر گردن خودشان است.

 

+ 31 مرداد ماه 99، روز جمعه:

(55 / سخنی از اوست / [در سال 37 هجری، در آستانه ی جنگ صفین] یاران علی گفتند: امام در صدور فرمان جنگ درنگ می کند، در پاسخ ایشان فرمود:)

(روشنگری درباره جنگ صفین)

(1) اما اینکه می گویید، آیا این همه تأخیر کردن در شروع جنگ به خاطر ناخوش داشتنِ جنگ است؟ به خدا سوگند باکی ندارم که من به سراغ مرگ روم یا مرگ به سر وقت من آید.

 

+ 30 مرداد ماه 99، روز پنجشنبه:

(2) من خوب زیر و روی این امر [= برخورد با معاویه] را بررسی کردم [و جوانب آن را سنجیدم] تا آنجا که خواب را از چشمم ربود. تنها دو راه پیش روی خود یافتم: با دشمنان بجنگم و یا آنچه را که محمد صلی الله علیه و آله و سلم آورده انکار کنم [و به آن کفر بورزم]. پس جنگ با آنان برایم از تحمّل عذاب خدا آسان تر، و سختی های دنیا برایم از مشقت های آخرت سهل تر نمود.

 

+ 29 مرداد ماه 99، روز چهارشنبه:

(54 / خطبه ای از اوست / [در سال 37 هجری هنگام شروع جنگ صفین در مسأله بیعت این خطبه را بیان فرمود])

(وصف روز بیعت)

(1) مردم برای بیعت کردن با من مانند هجوم شتران تشنه در روز ورود به آب، که ساربان رهایشان کرده و بند از پایشان برداشته، بر من هجوم آوردند و به هم تنه می زدند، تا آنجا که گمان بردم مرا خواهند کشت، یا برخی از آنان برخی دیگر را از پای در خواهند آورد.

 

+ 28 مرداد ماه 99، روز سه شنبه:

(53 / خطبه ای از اوست)

(وصف قربانی)

از شرایط قربانی تام و کامل آن است که گوشش کامل و چشمش سالم باشد. پس اگر گوش و چشم قربانی سالم باشد قربانی سالم و کامل است، هر چند شاخش شکسته باشد و لنگان به سوی قربانگاه آید.

سید رضی: منسک در اینجا به معنای قربانگاه است.

 

+ 27 مرداد ماه 99، روز دوشنبه:

(برتری نعمت های آخرت)

(2) به خدا سوگند اگر مانند شترِ فرزند مرده ناله و فریاد کنید، و همچون کبوترِ همدم از دست داده زاری نمایید، و مثلِ راهبانِ تارک دنیا زاری سر دهید، و از دلبستگی به اموال و فرزندانتان بیرون آیید و به خدا دل ببندید، تا قرب خدا را در مقامی بلند بجویید، یا آمرزش گناهانی را که کتاب های الهی ثبت کرده و فرشتگان حفظ نموده اند بخواهید، بی شک در برابر پاداشی که برایتان امید دارم، و کیفری که از آن بر شما بیم دارم، کاری کوچک و ناچیز است. به خدا قسم اگر از روی اشتیاق به خدا و بیم و ترس از او دلتان آب شود، و چشمتان خون بگرید، آنگاه تا دنیا باقی است [بر این حال] زنده بمانید، اعمال شما – هر چند از هیچ تلاشی کوتاهی نکنید – با نعمت های بزرگی که به شما داده، و هدایت به ایمان که از آن برخوردارتان ساخته، برابری نخواهد کرد.

 

+ 26 مرداد ماه 99، روز یکشنبه:

(52 / خطبه ای از اوست)

(شناخت دنیا) (در یکی از روزهای عید قربان بیان شده است. اکثر شارحان خطبه ی 52 و 53 را یک خطبه می دانند که در بخش های قبل گزیده هایی از آن ذکر شد.)

(1) آگاه باشید که [لحظات] دنیا در حال سپری شدن است، و از پایان یافتن [ساعات] خود خبر داده است، و خوشایند آن ناخوشایند گشته [یا: حقیقتش ناشناخته مانده]. دنیا با شتاب روی گردانده، ساکنانش را به سوی فنا می راند، و همسایگانش را با آهنگ مرگ می کشاند، شیرینش تلخ، و صافیش تیره گشته، و چیزی از آن باقی نمانده مگر مقدار اندکی به اندازه ی ته مانده ی آبی در ظرفی کوچک، یا جرعه ای از آبی اندک که اگر تشنه ای از آن بمکد سیراب نشود. بندگان خدا! عزم خود را بر کوچ کردن از این سرای، که برای اهلش نابودی مقدّر گشته، جزم کنید، مبادا آرزو در دنیا بر شما چیره شود، و زمان زیستن در آن برایتان بلند جلوه کند.

 

+ 25 مرداد ماه 99، روز شنبه:

(51 / خطبه ای از اوست)

[در سال 37 هجری] وقتی که یاران معاویه در جنگ صفین بر یاران امام علیه السّلام پیشی گرفته، بر راه ورود به آب فرات تسلط یافتند، و سپاه آن حضرت را از آب بازداشتند، فرمود:

(فرمان شکستن خط دشمن و آزاد کردن فرات)

آنان [با بستن شریعه فرات] شما را به جنگ فرا خواندند، پس یا به خواری تن دهید و عزّت خود را از دست بدهید، یا شمشیرتان را از خون آنان سیراب کنید تا از آب سیراب شوید. مرگِ شما در زندگیِ توأم با شکست است، و زندگیِ شما در مرگ پیروزمندانه است. آگاه باشید که معاویه جمعی گمراه و منحرف را رهبری می کند، و حقیقت را بر ایشان روشن نساخته، و آنان را چنان فریب داده که حنجره های خود را هدف تیر مرگ کرده اند.

 

+ 24 مرداد ماه 99، روز جمعه:

(50 / سخنی از اوست / [پس از پایان جنگ صفین و ماجرای حکمیّت در سال 38 هجری در شهر کوفه فرمود:])

(علل پیدایش فتنه ها)

آغاز پیدایش فتنه ها هواهایی است که پیروی می گردد، و بدعت هایی است که گذارده می شود. در آن [فتنه ها و بدعت ها] با کتاب خدا مخالفت می شود، و بر پایه ی آن بدعت ها مردانی مردان دیگر را یاری و پیروی می کنند. اگر باطل [به طور صریح چهره می نمود و] با حق در آمیخته نمی شد حق جویان آن را می شناختند. و اگر حق از پوشش باطل خالص می گشت زبان دشمنان از آن کوتاه می شد. اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و با هم می آمیزند، و در این هنگام است که شیطان بر دوستانش مسلط می گردد، و کسانی که خداوند به آنان سابقه ی نیکو داده [یا: لطف خداوند از پیش شامل حالشان بوده] نجات می یابند.

 

+ 23 مرداد ماه 99، روز پنجشنبه:

(49 / سخنی از اوست)

(خداشناسی)

سپاس خدایی را که هر نهانی را می داند، و نشانه های آشکار بر وجودش دلالت دارد، و به چشم بیننده در نیاید. نه چشمی که او را ندیده انکارش کند، و نه دل کسی که باورش نموده او را می بیند. در برتری پیشی گرفته پس چیزی برتر از او نباشد، و در عین حال چنان نزدیک است که چیزی نزدیک تر از او نباشد. نه علوّ و بالاییش او را از مخلوقی دور ساخته، و نه نزدیکیش مخلوقات را در مکان با او مساوی نموده.

عقل ها را بر تعریف صفتش آگاه نکرده، و آنان را از معرفت لازم به خودش محجوب نساخته. او کسی است که نشانه های هستی بر اقرار قلبی منکرانش گواهی می دهد. خداوند بسی برتر و والاتر است از آنچه شبیه کنندگان او به مخلوقات می گویند و منکران وجودش می پندارند.

 

+ 22 مرداد ماه 99، روز چهارشنبه:

(2) پس از حمد خداوند، طلیعه ی سپاه خود را فرستادم، و به آنان فرمان دادم که در کرانه ی فرات باشند تا دستورم به آنان برسد. نقشه ام این است که از فرات عبور کنم و به گروه اندکی از شما که در کنار دجله مستقرند برسم، و آنان را بسیج نموده همراه شما به جنگ با دشمنانتان بفرستم، و آنان را نیروی کمکی برایتان قرار دهم.

سید رضی: مقصود امام از «مِلطاط» سَمتی است که به سپاهیان فرموده است از آنجا بروند، و آن کرانه فرات است، و کرانه دریا را نیز «مِلطاط» گویند، و آن در اصل به معنی زمین هموار است. و مقصود امام از کلمه «نطفه» آب فرات است، و این تعبیری عجیب و غریب است.

 

+ 21 مرداد ماه 99، روز سه شنبه:

(48 / خطبه ای از اوست / به هنگام رفتن به سوی شام. گفته اند: امام این خطبه را وقتی از کوفه به سوی صفین خارج شده بود در نُخَیله ایراد فرمود)

(لزوم آمادگی رزمی)

(1) سپاس خدای را هر زمان شب فرا رسد و سخت تاریک گردد، سپاس خدای را هرگاه ستاره ای بدرخشد و غروب نماید. سپاس خدای را که نعمتش پایان نیابد، و احسانش را جبران نتوان کرد.

 

+ 20 مرداد ماه 99، روز دوشنبه:

(47 / سخنی از اوست)

(خبر از آینده کوفه)

ای کوفه! گویی تو را می بینم که مانند چرم عُکاظی (عکاظ نام یکی از بازارهای عرب در زمان جاهلیت است که چرم های آن به مرغوبیت شهرت داشت.) زیر پای حوادث گسترده می شوی، پایمال رویدادهای سخت می گردی، و وقایع مضطرب کننده بر تو سوار می شود. نیک می دانم که هر ستمکاری بدی برای تو خواست خداوند او را به بلایی مشغول ساخت، یا هدف تیر کشنده ای قرار داد. (کوفه همواره جایگاه شیعیان و امام و مرکز فعالیت های آنان بود. و به گفته امام علیه السّلام: «کوفه شهر ما، و محله ما، و مرکز شیعیان ماست».)

 

+ 19 مرداد ماه 99، روز یکشنبه:

(46 / سخنی از اوست / وقتی که [در سال 37 هجری] برای حرکت به سوی شام عزیمت نمود هنگامی که پای در رکاب نهاد این نیایش را بیان کرد)

(دعای سفر)

خدایا به تو پناه می برم از سختی سفر، و اندوه بازگشتگاه، و به تو پناه می برم از اینکه به هنگام بازگشت ببینم که به زن و مال و فرزندم آسیبی رسیده است. خدایا تو یار سفرم هستی، و در خانواده ام نیز جانشین منی. کسی جز تو نتواند این و آن را با هم کفایت کند، زیرا جانشین مسافر همراه او نباشد، و همراه مسافر جانشین او نگردد.

سیّد رضی: آغاز این سخن از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده و امیرمؤمنان علیه السّلام دنباله ی آن را با رساترین سخن و نیکوترین وجه از «ولا یجمعها غیرک» تا آخر به اتمام رساند.

 

+ 18 مرداد ماه 99، روز شنبه:

(روش برخورد با دنیا)

(2) دنیا سرایی است که نابودی برایش مقدّر گشته، و کوچ کردن مردمش از آن حتمی است، در عین حال شیرین است و سرسبز، به سوی آن که می جویدش می شتابد، و آن را که در او می نگرد فریفته ی خود می کند. پس نیکوترین توشه ای که می توانید از آن برگیرید، و برای کوچ کردن فراهم سازید، و بیش از مقدار نیاز خود از آن نخواهید، و افزون بر آنچه برای زیستن لازم است از آن نجویید.

 

+ 17 مرداد ماه 99، روز جمعه:

(45 / خطبه ای از اوست / بخشی از خطبه ای بلند است که در روز عید فطر ایراد فرمود)

(ستایش خداوند)

(1) سپاس و ستایش خداوند را که رحمتش جای نومیدی ندارد، و نعمتش همگان را فرا گرفته، و به آمرزشش یأس راه ندارد، و از پرستشش تکبّر نباید ورزید. خدایی که رحمتش همیشگی، و نعمتش مستدام است.

 

+ 16 مرداد ماه 99، روز پنجشنبه:

(44 / سخنی از اوست)

در [سال 36 هجری] زمانی که مصلقة بن هبیره شیبانی به سوی معاویه گریخت. او اسرای بنی ناجیه را از کارگزار امیرمؤمنان علیه السّلام خریده و آزاد ساخته [و حدود نیمی از مبلغ را نپرداخته بود] و هنگامی که امام باقیمانده را از او خواست خیانت کرد و به شام گریخت.

(تأسف از پیوستن مصقله به معاویه)

خدا مصقله را خیر ندهد، کار بزرگواران را انجام داد، و چون بردگان گریخت. ستاینده اش را به سخن نیاورده خاموش ساخت، و وصف کننده اش را تصدیق نکرده سرکوب نمود. اگر می ماند مقداری که برایش میسّر بود می گرفتیم، و برای باقی مانده آن به انتظار فراوانی ثروتش می نشستیم.

 

+ 15 مرداد ماه 99، روز چهارشنبه:

(لزوم جهاد با شامیان)

(2) من همه جوانب این کار را سنجیدم، و بیرون و درون آن را بررسی کردم. بیش از دو راه در پیش ندارم: یا جنگ با شامیان و یا کافر شدن به آنچه محمد صلی الله علیه و آله و سلم آورده. پیش از من کسی [= عثمان] بر این امّت حکم می راند که کارهایی کرد [و بدعت هایی پدید آورد] که موجب شد مردم چیزهایی بگویند، و گفتند، سپس با او دشمنی کردند و اوضاع را تغییر دادند.

 

+ 14 مرداد ماه 99، روز سه شنبه:

( 43 / سخنی از اوست)

پس از آنکه [در سال 36 هجری] امیرمؤمنان جَریر بن عبدالله بِجِلّی را برای بیعت گرفتن از معاویه به شام فرستاد، یاران امام گفتند: بهتر است برای جنگ با شامیان آماده شویم، [در این هنگام فرمود:]

(واقع نگری در برخورد با دشمن)

(1) مهیّا شدن من برای پیکار با شامیان در حالی که [فرستاده ی من] جریر نزد آنان است، بستن راه صلح بر شامیان است، و موجب می شود آنان اگر خواهان خیر هم باشند از آن روی بگردانند. لیکن من برای بازگشتِ جریر [از این مأموریت] زمانی را تعیین کرده ام که اگر فرستاده ام پس از سر آمدن آن باز نگردد یا فریب خورده و یا از فرمانم سرپیچی کرده است. رأی من آن است که بردبار باشیم، شما نیز با شکیبایی گام بردارید، البته با مهیّا شدنتان برای پیکار مخالفتی ندارم.

 

+ 13 مرداد ماه 99، روز دوشنبه:

(42 / سخنی از اوست)

[پس از پایان جنگ جمل در 12 رجب سال 36 هجری امیرمؤمنان به کوفه آمده، مردم از وی استقبال کردند، امام وارد مسجد جامع شد، دو رکعت نماز گذارد و سخنرانی مفصلی ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:]

(پرهیز از آرزوهای بلند و هواپرستی)

ای مردم! دو چیز است که از هر امر دیگری بیشتر بر شما بیم دارم: پیروی هوای نفس، و بلندی آرزو. امّا پیروی هوای نفس آدمی را از پیمودن راه حق بازمی دارد. و امّا بلندی آرزو آخرت را به فراموشی می سپارد. آگاه باشید که دنیا شتابان از شما روی گردانده، و از آن جز اندکی باقی نمانده – آن اندازه که در کاسه ای پس از ریختن آبش بر جای می ماند – و بدانید که آخرت روی آورده، و هر کدام را فرزندانی است. پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید، که هر فرزندی در آخرت به پدر خویش می پیوندد. امروز عمل است و بازخواستی نیست، و فردا بازخواست است و میدان عمل باز نیست.

سید رضی: «حذّاء» یعنی شتابان، برخی «جذّاء» [به معنی بریده از خوبی ها و خیرها] نقل کرده اند.

 

+ 12 مرداد ماه 99، روز یکشنبه:

(41 / خطبه ای از اوست / [در سال 37 هجری پس از پیکار صفین در کوفه ایراد کرد])

(پرهیز از نیرنگ)

وفای به عهد همزاد راستی است، و من سپری بازدارنده تر از آن نمی شناسم. کسی که بداند بازگشت به سرای آخرت چگونه است نیرنگ نمی کند. ما در روزگاری به سر می بریم که بیشتر مردم نیرنگ را زیرکی می شمارند، و ناآگاهان نیرنگبازی را چاره جویی نیک می پندارند. آنان را چه می شود؟ خداوند بکشدشان! آگاه شود که انسانِ آگاه از فراز و فرودهای آینده، راهِ مکر را می شناسد، ولی امر و نهی خدا نمی گذارد به آن دست یازد. او با چشم باز و با آنکه می تواند راه مکر را پیش گیرد آن را وا می گذارد، و کسی که پروایی در دین ندارد فرصت حیله گری را مغتنم می شمارد.

 

+ 11 مرداد ماه 99، روز شنبه:

(2) در روایت دیگر آمده: امام علیه السّلام وقتی سخن خوارج درباره حکمیت را شنید، فرمود: حکم خدا را در حق شما انتظار می کشم.

و فرمود: اما در حکومت انسانِ درست کار، پارسا به کار خود پردازد، و اما در حکومت انسان بدکردار، شقاوتمند از متاع دنیا برخوردار می شود، تا آنکه روزگار هر کدام به سر آید، و مرگش فرا رسد.

 

+ 10 مرداد ماه 99، روز جمعه:

(40 / سخنی از اوست / درباره خوارج وقتی شنید که می گویند: حکمی جز برای خدا نیست)

(ضرورت حکومت)

(1) سخن حقی است که از آن باطلی قصد شده. آری حکمی جز برای خدا نیست، ولی اینان می گویند: زمامداری و حکومت جز برای خدا نیست. در حالی که مردم ناچارند حاکمی داشته باشند، خواه نیکوکار و خواه بدکردار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود پردازد، و کافر از متاع دنیا برخوردار گردد، و خداوند زمان هر یک را به سر آورد، و توسط آن حاکم غنائم جمع گردد، و با دشمن پیکار شود، و راه ها ایمنی یابد، و حقِ ضعیف از قوی ستانده شود، تا نیکوکار در آسایش به سر برد، و از شرّ مردم بدکردار در امان باشد.

 

+ 9 مرداد ماه 99، روز پنجشنبه:

(علل شکست کوفیان)

(3) در میان شما فریادزنان می ایستم، و برای طلب یاری از شما بلند بلند صدایتان می زنم، ولی سخنم را نمی شنوید، و فرمانم را اطاعت نمی کنید، تا آنکه پیامد بد کارها آشکار گردد. با شما نه می توان انتقام خونی را گرفت، و نه به مقصودی رسید. شما را به یاری برادرانتان خواندم اما چونان شتر خسته و بیمار ناله کردید، و مانند شتر لاغرِ زخمی از حرکت باز ماندید، آنگاه از شما سپاهی اندک و مضطرب و ضعیف نزد من آمدند «گویی به سوی مرگ رانده می شوند و به مرگ می نگرند.» [انفال/6]

سید رضی: «متذائب» در سخن امام به معنای «مضطرب» است، که برگرفته از این سخن عرب است که می گویند: «تَذاءبتِ الریح» یعنی باد مضطرب وزید. و چون گرگ به هنگام راه رفتن مضطرب است این حیوان را «ذئب» نامیده اند.

 

+ 8 مرداد ماه 99، روز چهارشنبه:

(2) آیا دینی نیست که شما را متحد سازد؟ آیا غیرتی ندارید که خشم شما را برانگیزاند؟

 

+ 7 مرداد ماه 99، روز سه شنبه:

(39 / خطبه ای از اوست)

[در سال 35 هجری پس از شنیدن حمله ی یکی از فرماندهان معاویه به سرزمین آباد غرب فرات و کوتاهی کوفیان در دفع این تهاجم فرمود]

(نکوهش کوفیان)

(1) گرفتار مردمی شده ام که وقتی فرمان می دهم اطاعت نمی کنند، و چون فرا می خوانم پاسخ نمی دهند. ای مردم بی ریشه! برای یاری دادن به پروردگارتان در انتظار چه نشسته اید؟

 

+ 6 مرداد ماه 99، روز دوشنبه:

(38 / سخنی از اوست / [در سال 37 هجری پس از جنگ صفین و ماجرای حکمیت در تعریف شبهه فرمود])

(لزوم شناخت شبهه ها)

شبهه را از این رو شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد. اما اولیای خدا چراغشان در فضای شبهه ناک یقین است، و راهنمایشان خودِ راه هدایت است. و اما دشمنان خدا در شبهه ها به ضلالت فرا می خوانند، و راهنمایشان کوری است. چنان نیست که هر کس از مرگ بترسد از آن رهایی یابد، و هر کس که دوستار جاودانگی باشد به آن دست یابد.

 

+ 5 مرداد ماه 99، روز یکشنبه:

(علّت سکوت و کناره گیری از خلافت)

(3) ما در برابر قضای الهی راضی، و تسلیم امر او هستیم. آیا می پندارید من بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دروغ می بندم؟ به خدا سوگند من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردم، چگونه اوّل کسی باشم که بر او دروغ می بندد؟ در امر خلافت خود نگریستم، دیدم اطاعت من از پیامبر [که مرا به مدارا توصیه کرده بود] (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امیرمؤمنان فرموده بود اگر در امر حکومت کار به جدال و خونریزی کشانده شود، سکوت کن.) مقدّم بر بیعت [با دیگران و یا پیکار با ایشان] است. آری، در آن هنگام پیمان دیگری به گردن من بود.

 

+ 4 مرداد ماه 99، روز شنبه:

(2) در راه فضیلت عنان گشوده پرواز کردم، و جایزه این مسابقه را از آنِ خود ساختم، چونان کوهی که تندباد آن را نجنباند، و طوفان تکانش ندهد. کسی نتوانسته از من خرده بگیرد، و یا درباره ام بد بگوید. انسان ضعیف در چشمم گرامی است تا حق را برایش بگیرم، و انسان توانمند در دیده ام ضعیف است تا حق را از او بستانم.

 

+ 3 مرداد ماه 99، روز جمعه:

(37 / سخنی از اوست / خطبه گونه ای است که آن را حضرت پس از فرو نشاندن شورش نهروان [در سال 38 هجری] ایراد کرد)

(ویژگی ها و فضایل امام علی)

(1) زمانی که دیگران سستی کردند من به انجام وظیفه برخاستم، و هنگامی که هر کس سر در لاک خود فرو برده بود من آشکارا به میدان آمدم، و آن زمان که زبان همه بسته بود من سخن گفتم، و وقتی که همگان در راه مانده بودند من به نور خدا گام در راه نهادم. [در هنگام شعار] صدایم از همه آهسته تر بود، ولی در مقام عمل از همه برتر بودم.

 

+ 2 مرداد ماه 99، روز پنجشنبه:

(36 / خطبه ای از اوست / در هشدار دادن به اهل نهروان)

(تلاش برای هدایت دشمن)

من شما را هشدار و بیم می دهم از اینکه فردا در اطراف این رود و در میان این بیابان پست بر روی خاک افتاده باشید، بی آنکه برهانی از پروردگارتان و یا حجتی آشکار به همراه داشته باشید. دنیا شما را به ورطه ی هلاکت افکند، و قضای الهی شما را به دام انداخت. من شما را از این حکمیت نهی کردم، ولی شما چونان مخالفان پیمان شکن از اطاعتم سرباز زدید، تا بناچار تن به خواسته شما دادم. شما به راستی مردمی سبک مغز، سفیه و غرق در خیالات احمقانه اید. ای بی ریشه ها! من که شرّی برایتان پدید نیاوردم، و نخواسته ام به شما زیانی برسانم.

 

+ 1 مرداد ماه 99، روز چهارشنبه:

(علل شکست کوفیان)

(2) پس از حمد و ستایش خدا، نافرمانی از ناصحی مهربان که دانا و باتجربه است مایه ی حسرت و سرگردانی، و سرانجامش ندامت و پشیمانی است. من در ماجرای حکمیت دستور خود را دادم، و خلاصه آنچه را در دل داشتم به وضوح برایتان گفتم. «ای کاش فرمان قَصیر را اطاعت کرده بود.» (ضرب المثل است. «قصیر پسر سعد» از مشاوران «جذیمه» بود و او را از ازدواج با ملکه الجزیره «زیاد» منع کرد، اما جذیمه توصیه او را عمل نکرد، و سرانجام به دست آن زن کشته شد، از آن پس قصیر می گفت: ای کاش حرف مرا شنیده بود.) اما شما مانند مخالفان جفا پیشه، و پیمان شکنان نافرمان از دستور من سرپیچی کردید، تا بدانجا که اندرز دهنده نیکخواه در کارش به تردید افتاد، و آتش زنه در افروختن آتش بخل ورزید. ماجرای من و شما چنان است که برادر هوازنی گفته:

من در سرزمین مُنعَرَج دستور لازم را دادم ولی شما سخن مرا تا ظهر فردا نفهمیدید [و آن وقت هم کار از کار گذشته بود.]

 

+ 31 تیر ماه 99، روز سه شنبه:

(35 / خطبه ای از اوست / پس از ماجرای حکمیت و اطلاع از نیرنگ عمروعاص)

(ستایش پروردگار)

(1) سپاس خدای را هرچند زمانه رویدادی دشوار و شکننده، و حادثه ای عظیم پدید آورد. شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و او یگانه و بی شریک است، و خدای دیگری با او نیست، و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست، درود خدا بر او و بر خاندانش باد.

 

+ 30 تیر ماه 99، روز دوشنبه:

(حقوق متقابل مردم و رهبری)

(3) ای مردم! من بر شما حقی دارم، و شما نیز بر من حقی دارید. اما حق شما بر من آن است که خیرخواهتان باشم، و غنیمت شما را تماماً به شما بدهم، شما را آموزش دهم تا ناآگاه نباشید، و تربیت کنم تا بدانید. اما حق من بر شما آن است که به بیعت خود وفادار باشید، و در بود و نبودم خیرخواه من باشید، هرگاه شما را می خوانم اجابت کنید، و هرگاه فرمان می دهم اطاعت نمایید.

 

+ 29 تیر ماه 99، روز یکشنبه:

(2) تو اگر می خواهی این گونه باش، ولی من به خدا قسم پیش از آنکه به دشمن فرصت دهم با شمشیر مَشرَفی (منسوب به مَشرف یکی از شهرهای یمن است که شمشیرهای آبدیده آن معروف بود.) چنان ضربه ای بر او وارد سازم که تکه های استخوان سرش به آسمان رود، و دست و پایش قطع شود، و پس از آن خداوند هر چه خواهد کند.

 

+ 28 تیر ماه 99، روز شنبه:

(34 / خطبه ای از اوست / در بسیج مردم برای جنگ با شامیان [این خطابه در سال 38 هجری پس از شکست خوارج ایراد شد])

(نکوهش از سستی و نافرمانی کوفیان)

(1) نفرین بر شما کوفیان، که از بس توبیختان کردم خسته شدم. آیا در عوض حیات اخروی به زندگی دنیوی خشنود شدید؟ و به جای عزّت به خواری رضایت دادید؟ وقتی شما را به جهاد با دشمنان فرا می خوانم دیدگانتان از ترس به گردش می افتد، گویا می خواهند جانتان را بگیرند، و از ترس هوش از سرتان رفته. راه گفت و شنودتان با من بسته می شود و در پاسخ سخنانم سرگشته و حیرانید، گویا درایت خود را از دست داده اید، و از تعقل باز مانده اید. من هرگز اطمینانی به شما ندارم، و شما ستونی نیستید که بتوان بر آن تکیه زد، و یاران توانمندی نیستید که نیازی را بر آورید. به شتران بی ساربانی می مانید که وقتی از یک طرف آنان را جمع می کنند از طرف دیگر پراکنده می شوند. به خدا سوگند برای افروختن آتش جنگ بد مردمی هستید، فریبتان می دهند و چاره ای نمی اندیشید، سرزمین هایتان را تصرف می کنند و خشمگین نمی شوید، دشمن کاملاً متوجه شماست و شما در بی خبری به سر می برید. به خدا قسم آنان که یکدیگر را یاری نکردند شکست خوردند. به خدا قسم شما را چنان می بینم که اگر کار جنگ بالا بگیرد، و تنور مرگ گداخته شود، همچون جدایی سر از پیکر شما از پسر ابوطالب جدا خواهید شد. به خدا سوگند کسی که دشمن را بر خودش مسلّط سازد تا گوشتش را بجود، و استخوانش را بشکند، و پوستش را بکند، مردی است سخت ناتوان با دلی ضعیف و کوچک.

 

+ 27 تیر ماه 99، روز جمعه:

(شکوه از فتنه گری قریش)

(4) مرا با قریش چه کار؟ به خدا قسم آن زمان که کافر بودند با آنان پیکار کردم، و امروز نیز که فریب خورده اند با آنان می جنگم. دیروز رویارویشان بودم، و امروز هم در برابرشان ایستاده ام. به خدا سوگند قریش از ما انتقام نمی گیرد مگر به خاطر آنکه خدا ما را بر آنان برگزید، و ما آنان را در میان خود راه دادیم، مَثَل قریش چنان است که شاعر گفته:

به جان خودم سوگند که هر صبح شیر خالص نوشیدی، و سر شیر و خرمای بی هسته خوردی.

ما این مقام بلند را به تو بخشیدیم در حالی که تو بلند مرتبت نبودی، ما بودیم که در اطراف تو اسبان کوتاه مو و نیزه ها را فراهم کردیم.

 

+ 26 تیر ماه 99، روز پنجشنبه:

(ویژگی های اخلاقی و نظامی امیرمؤمنان)

(3) به خدا سوگند من در میان این سپاه بودم که به لشکر کفر تاخت و آنان را به هزیمت وا داشت. نه ناتوان شدم و نه ترسیدم. اکنون نیز بر همان حال هستم، قطعاً پرده ی باطل را می شکافم تا حق از پهلوی آن خارج شود.

 

+ 25 تیر ماه 99، روز چهارشنبه:

(ره آورد بعثت پیامبر اسلام)

(2) خدای سبحان هنگامی محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به پیامبری برانگیخت که در میان عرب کسی نبود که کتابی بخواند، و نبوّتی را مدعی شود. پیامبر مردم را به حرکت در آورد، و ایشان را در جایگاه درخورشان نشاند، و به رستگاری رساند، پس کجی هایشان راست گردید، و اوضاع متزلزلشان آرام و قرار یافت.

 

+ 24 تیر ماه 99، روز سه شنبه:

(33 / خطبه ای از اوست / هنگامی که برای نبرد با مردم بصره عزیمت می کرد)

(بی ارزشی مقام های دنیوی)

عبدالله بن عباس گفت: در ذی قار خدمت امیرمؤمنان علیه السّلام رسیدم، و او مشغول وصله کردن کفش خود بود. به من فرمود: این کفش چقدر ارزش دارد؟ گفتم: هیچ.

(1) فرمود: به خدا قسم این کفش کهنه را بیش از حکومت بر شما دوست دارم، مگر آنکه حقی را بپا دارم، و باطلی را بردارم. آنگاه امام بیرون آمد و برای مردم سخنرانی کرد و فرمود:

 

+ 23 تیر ماه 99، روز دوشنبه:

(روش برخورد با دنیا)

(7) ای مردم! باید دنیا در نظرتان از برگ درختی که جز در دباغی به کار نیاید (قَرَظ: درختی است که برگ آن را خشک و با آن پوست را دبّاغی می کردند.) بی ارزش تر، و از تفاله های قیچی دامداران ناچیزتر باشد. از پیشینیان خود پند بگیرید، قبل از آنکه مایه ی عبرتِ آیندگان شوید. دنیای نکوهیده را رها کنید، چه این دنیا کسانی را رها کرد که بیش از شما شیفته ی آن بودند.

سید رضی: برخی از ناآگاهان این خطبه را از آنِ معاویه دانسته اند، در حالی که بی شک از سخنان امیرمؤمنان علیه السّلام است. طلای ناب کجا و خاک؟! آب شیرین کجا و آب تلخ؟! بر این مدّعا عمرو بن بحر جاحظ، که راهنمایی خبره است، دلالت کرده، و او که نقادی بیناست، آن را بررسی نموده. جاحظ این کلام را در آغاز کتاب البیان والتبیین آورده، و کسی را که آن را از معاویه دانسته ذکر کرده، و سپس گفته است: «این سخن بیشتر به سخنان علی علیه السّلام شباهت دارد، و با شیوه ی او در تقسیم مردم، و وصف آنان به مغلوبیت و خواری و تقیّه و ترس متناسب تر است.» او می گوید: «ما چه وقت معاویه را دیدیم که در یکی از احوال خود در کلامش با شیوه ی زاهدان و عابدان مشی کند و چون آنان سخن بگوید؟»

 

+ 22 تیر ماه 99، روز یکشنبه:

(وصف نیکان و پاکان راستین)

(6) در این میان مردانی مانده اند که یاد قیامت دیدگانشان را فرو پوشانده، و بیمِ محشر اشکشان را جاری ساخته. برخی از اینان را مردم طرد کرده اند، و برخی ترسانده و سرکوب شده اند، و بعضی خاموش و دهان بسته اند. عده ای خالصانه خدا را می خوانند، و جمعی اندوهناک و زجر کشیده اند. تقیّه از تبهکاران آنان را گمنام ساخته، و خواری در برشان گرفته. در دریایی از تلخی ها غوطه ورند، دهانشان بسته، و قلبشان مجروح است. مردم را چندان اندرز دادند که خسته شدند، و آنقدر سرکوب شدند که خوار گشتند، و چندان از آنان کُشتند که شمارشان کم شد.

 

+ 21 تیر ماه 99، روز شنبه:

(5) گروه دیگر کسانی هستند که ضعف نفس، و نداشتن امکانات آنان را از تصاحب قدرت بر جای نشانده. شرایط او را بر این حال قرار داده، اما او خود را به زیور قناعت آراسته، و جامه ی زهد و پارسایی بر تن نموده، در حالی که هیچ شب و روزی را با زهد نگذرانده.

 

+ 20 تیر ماه 99، روز جمعه:

(4) گروه دیگر به جای اینکه با عمل دنیا آخرت را طلب نمایند، با عمل آخرت [مانند نماز و روزه] دنیا را می جویند. تواضع نشان می دهد، کوتاه قدم بر می دارد، دامن خود را جمع می کند، با ظاهری آراسته خود را امین جا می زند، و پرده پوشی خدا را وسیله ی ارتکاب گناه قرار می دهد!

 

+ 19 تیر ماه 99، روز پنجشنبه:

(3) گروه دیگر آنانند که شمشیر از نیام در آورده، شرّ خود را آشکار نموده، مردان سواره و پیاده اش را گرد آورده، خود را آماده پیکار ساخته، و برای رسیدن به اندکی از مال دنیا که غارت نماید، یا سپاهی که بر آن فرمان بِراند، و یا منبری که بر فراز آن نشیند دین خود را تباه ساخته. چه بد معامله ای است که دنیا را بهای خود بدانی، و آن را در عوض آنچه نزد خدا برایت فراهم است بگیری!

 

+ 18 تیر ماه 99، روز چهارشنبه:

(اقسام مردم)

(2) مردم بر چهار دسته اند: یک گروه کسانی هستند که اگر فساد و تباهی به بار نمی آورند به خاطر آن است که دچار ضعف نَفسند، و شمشیرشان کُند است، و ثروتی در اختیار ندارند.

 

+ 17 تیر ماه 99، روز سه شنبه:

(32 / خطبه ای از اوست / [در سال 37 هجری در مسجد کوفه در معرفی مردم و روزگار پس از پیامبر ایراد کرد])

(حرکت قهقرایی امّت مسلمان)

(1) ای مردم! ما در روزگاری ستم پیشه، و زمانه ای پر از ناسپاسی و کفران به سر می بریم. نیکوکار را در آن زشت کردار می شمارند، و ستمگر در آن بر سرکشی و تجاوزش می افزاید. از آنچه می دانیم بهره ای نمی بریم، و از آنچه نمی دانیم پرسش نمی کنیم، و از خطرات نمی هراسیم تا آنکه سرانجام بر سرمان فرود آید.

 

+ 16 تیر ماه 99، روز دوشنبه:

(31 / سخنی از اوست / پیش از جنگ جمل [در سال 36 هجری] هنگامی که عبدالله بن عباس را نزد زبیر فرستاد تا او را به اطاعت از امام بازگرداند)

(روانشناسی طلحه و زبیر)

با طلحه دیدار مکن، زیرا اگر با او ملاقات کنی وی را همچون گاوی وحشی می بینی که شاخ هایش تابیده [و آماده جنگ شده]. او همواره به امور دشوار روی می آورد و می گوید: سهل و آسان است. ولی با زبیر ملاقات کن، زیرا او نرمخوی تر است. به او بگو: پسر دایی ات می گوید: در حجاز مرا شناختی [و با من بیعت کردی]، و در عراق مرا نمی شناسی! چه شد که از پیمان خود بازگشتی؟

سید رضی: جمله «فما عَدا ممّا بَدا» نخستین بار از امیرمؤمنان شنیده شد.

 

+ 15 تیر ماه 99، روز یکشنبه:

(2) من ماجرای او را برایتان خلاصه می کنم: عثمان استبداد و خودکامگی در حکومت را از حدّ گذراند، و شما نیز بیش از حدّ بیتابی و فغان کردید. و خداوند درباره ی کسی که خودکامگی می کند، و کسی که بیتابی نشان می دهد، حکمی دارد که تحقق می یابد.

 

+ 14 تیر ماه 99، روز شنبه:

(30 / سخنی از اوست / [پس از پخش شایعاتی مبنی بر دخالت امام در قتل عثمان در سال 35 هجری آن حضرت این سخنانِ افشاگرانه را] درباره ی قتل عثمان [فرمود])

(عدم دخالت امام در قتل عثمان)

(1) اگر دستور قتل عثمان را صادر کرده بودم قاتل او بودم، و اگر از کشتن او نهی کرده بودم یاورش بودم. لیکن کسی که او را یاری رسانده نمی تواند بگوید من از کسی که او را یاری نداده بهترم، و نیز کسی که او را یاری نرسانده نمی تواند بگوید آن که یاریش داده بهتر از من است.

 

+ 13 تیر ماه 99، روز جمعه:

(2) شما که از خانه ی خود دفاع نمی کنید چگونه از خانه ی دیگران دفاع می کنید؟ و با کدام پیشوا پس از من به مبارزه می روید؟ به خدا سوگند فریب خورده کسی است که شما او را فریب داده اید. کسی که با شما به پیکار رود به خدا سوگند با کندترین تیر به میدان رفته، و کسی که به یاری شما تیر افکند تیر بی پیکان به سوی دشمن انداخته. به خدا قسم به جایی رسیده ام که نه سخن شما را راست می شمارم، و نه امیدی به یاری شما دارم، و نه دشمن را از شما می ترسانم. شما را چه می شود؟ دوای دردتان چیست؟ راه مداوایتان چیست؟ شامیان نیز مردمی چون شمایند. آیا سزاوار است که فقط بگویید و عمل نکنید؟! و در غفلت بمانید و پرهیزکار نباشید، یا در غیر حق طمع ورزید؟!

 

+ 12 تیر ماه 99، روز پنجشنبه: 

(29 / خطبه ای از اوست / پس از ماجرای حکمین و در پی حمله ضحّاک بن قیس – از اصحاب معاویه – به کاروان حجاج بیت الله [در سال 38 هجری] و غارت آنها این خطبه را ایراد کرد)

(عوامل شکست کوفیان)

(1) ای مردمی که پیکرهایتان با هم است، ولی خواسته هایتان گوناگون است! گفتارتان سنگ سخت را می شکند، و کردارتان دشمنان را در شما به طمع می اندازد. در مجلس ها رجز می خوانید، ولی هنگامی که پیکار فرا می رسد می گویید: ای جنگ از ما دور شو! آن کس که شما را [به یاری] بخواند عزّت نیابد، و قلب کسی که رنج شما را تحمل کند آسوده نگردد. بهانه های نابخردانه می آورید، و همچون بدهکارِ خواهان مهلت، از من مهلت می خواهید. انسان خوار و ترسو هرگز ستم را از خود دور نتواند کرد، و حق جز با تلاش به دست نیاید.

 

+ 11 تیر ماه 99، روز چهارشنبه:

(2) هشیار باشید که هنگام خوشی و کامیابی چنان عمل کنید که به وقت ترس و هراس می کوشید. آگاه باشید که من چیزی همانند بهشت ندیدم که جوینده آن در خواب باشد، و چیزی را چون آتش دوزخ ندیدم که گریزانِ از آن خفته باشد. بدانید آن که حق به او سود نرساند باطل به او زیان برساند، و کسی را که هدایت مستقیمش نسازد گمراهی به هلاکتش کشاند. آگاه باشید که شما مأمور به کوچ کردن از دنیا هستید، و به فراهم آوردن توشه [برای آخرت] هدایت شده اید. بیشترین چیزی که از آن بر شما می ترسم پیروی هوای نفس و آرزوی بلند است. پس در دنیا از دنیا توشه ای فراهم سازید که فردا با آن خود را حفظ کنید.

سید رضی: اگر سخنی باشد که مردم را به زهد در دنیا بکشاند، و به تلاش برای آخرت وا دارد همین سخن است. همین سخن کافی است تا وابستگی به آرزوها را قطع کند، و نور اندرز پذیری و ترک گناه را در دل بیفروزد.

از شگفت ترین قسمت های این خطبه این جمله است که «امروز روز تمرین و آمادگی، و فردا زمان مسابقه است. مزد برنده ی این مسابقه بهشت، و نهایت کار بازنده ی آن آتش است.» این عبارت افزون بر زیبایی لفظ، و عظمت معنا، و تمثیل درست، و تشبیه واقعی، رازی عجیب و معنایی لطیف در بر دارد، و آن این است که می فرماید: «والسَّبَقَةُ الجَنَّةُ، وَالغایَةُ النّارُ» که چون معنا متفاوت است دو لفظ گوناگون آورد [یکی سبقه و دیگر غایه] و نفرمود «السبقة النار» چنان که فرمود «السبقة الجنّة»، چون مسابقه در جایی است که امری محبوب، و هدفی مطلوب در کار باشد، و این ویژگی درباره ی بهشت صادق است، نه آتش، که به خدا از آن پناه می بریم. از این رو صحیح نبود که بگوید: «والسبقة النّار» بلکه فرمود: «الغایة النّار»، زیرا پایان راه برای کسی که آن را می پیماید ممکن است ناخوشایند باشد، چنان که ممکن است مطلوب و دلپذیر باشد. و به همین دلیل برای هر دو مورد واژه «غایت» را می توان بکار برد. این واژه از این جهت مانند واژه های «مصیر» و «مآل» است، که خداوند می فرماید: «قُل تَمَتَّعُوا فَاِنَّ مَصیرَکُم اِلَی النّارِ؛ بگو بهره بگیرید که سرانجام شما به سوی آتش است.» در اینجا درست نیست به جای «مصیر» واژه ی «سبقه» بکار رود. در این سخن نیک بیندیش، که نهانش شگفت، و ژرفایش عمیق و لطیف است. و بیشتر سخنان آن حضرت این گونه است. در برخی از نسخه ها «سُبقه» به ضم سین آمده. «سُبقه» نزد عرب به مال یا کالایی گفته می شود که به عنوان جایزه برای برنده ی مسابقه تعیین می شود. معنای این دو واژه [سَبقه و سُبقه] به هم نزدیک است، زیرا «سُبقه» کیفر عمل نکوهیده نیست، بلکه پاداش کار خوب است.

 

+ 10 تیر ماه 99، روز سه شنبه:

(28 / خطبه ای از اوست)

(دنیاشناسی)

(1) پس از ستایش خداوند، دنیا در حال رفتن و وداع گفتن است، و آخرت روی نموده و سر بر آورده است. آگاه باشید که امروز روز تمرین و آمادگی، و فردا زمان مسابقه است، و مزدِ برنده ی این مسابقه [یا: نقطه ی نهایی که مسابقه دهنده به سوی آن می شتابد] بهشت، و نهایت کار بازنده ی آن آتش است.

آیا کسی نیست که پیش از فرا رسیدن مرگش توبه نماید؟ آیا کسی نیست که قبل از فرا رسیدن روز گرفتاریش کاری برای خود کند؟ هشیار باشید که شما در ایّام آرزو به سر می برید و مرگ در پس آن است. کسی که در ایّام آرزویش پیش از آنکه مرگش برسد کار و کوشش کند عملش برای او نافع خواهد بود، و مرگش به وی زیانی نرساند. و کسی که در روزهای آرزویش قبل از آنکه مرگش برسد کوتاهی کند عملش تباه است و مرگش او را زیان رساند.

 

+ 9 تیر ماه 99، روز دوشنبه:

(5) خدا پدرشان را جزا دهد! آیا کسی از آنان هست که بیش از من در میدان جنگ به سر برده، و پیش قدم تر از من در میدان کارزار باشد. هنوز بیست سال (چنان که علامه شوشتری در بهج الصباغة ج 10، ص 514 آورده، روایت مسعودی که در آن به جای «ما بلغت العشرین؛ هنوز بیست سال نداشتم» آمده «و ما بلغت الثلاثین؛ هنوز سی سال نداشتم» صحیح تر به نظر می رسد، زیرا سن امیرمؤمنان در نخستین جنگ، یعنی بدر بیست و پنج سال بود.) نداشتم که برای جنگ مهیّا شدم، و اکنون بیش از شصت سال از عمرم گذشته. ولی برای کسی که فرمانش را نمی برند رأی و برنامه ای کارساز نیست.

 

+ 8 تیر ماه 99، روز یکشنبه:

(مظلومیت امام و علل شکست کوفیان)

(4) ای مردنماهای نامرد! ای کودک صفتان بی خرد، که عقلتان به اندازه عقل عروسان پرده نشین است! چقدر دوست داشتم که شما را ندیده بودم و نمی شناختم. به خدا سوگند که شناخت شما پشیمانی و اندوه به دنبال آورد. خدا شما را بکشد، که دلم را پر از خون کردید، و سینه ام را مملوّ از خشم ساختید، و پیاپی جرعه اندوه در کامم ریختید، برنامه ام را با نافرمانی و یاری نکردن تباه ساختید، تا آنجا که قریش گفت: پسر ابوطالب شجاع هست ولی راه و روش جنگ را نمی داند.

 

+ 7 تیر ماه 99، روز شنبه:

(3) شگفتا، شگفتا! به خدا قسم وحدت آنان بر باطلشان، و پراکندگی شما از حقتان دل را می میراند، و غصه را موجب می گردد. رویتان زشت باد و همواره اندوهناک باشید، که خود را هدف تیر دشمن ساختید. شما را غارت می کنند و شما به آنان حمله نمی کنید! به شما هجوم می آورند و شما نمی جنگید! خدا را معصیت می کنند و شما راضی هستید! در تابستان شما را به جهاد با آنان فرا می خوانم، می گویید: هوا گرم است، مهلت ده تا گرما برود. در زمستان شما را به حرکت برای جنگ فرمان می دهم، می گویید: هوا سرد است، فرصت بده تا سرما فرو نشیند. همه اینها برای فرار از گرما و سرماست. شما که از گرما و سرما می گریزید پس به خدا قسم از شمشیر گریزان تر خواهید بود.

 

+ 6 تیر ماه 99، روز جمعه:

(دعوت به مبارزه و نکوهش از نافرمانی کوفیان)

(2) آگاه باشید که من شب و روز، و پنهان و پیدا، شما مردم را به پیکار با این جماعت فرا خواندم، و به شما گفتم: پیش از آنکه با شما بجنگند با آنان نبرد کنید، که به خدا سوگند هیچ قومی در خانه خود مورد حمله و هجوم قرار نگرفت جز آنکه خوار و ذلیل شد. ولی شما کار را بر دوش یکدیگر نهادید و یکدیگر را تنها و بی یاور گذاشتید، تا اینکه دشمن از هر طرف بر شما تاخت، و شهرها را از چنگتان در آورد. این مرد غامدی (سفیان بن عوف غامدی از فرماندهان معاویه و اهل یمن بود.) است که سپاهش وارد شهر انبار شد، حسّان بن حسّان بن بکری را کشت، و سربازان شما را از سنگرهایشان عقب راند. باخبر شدم مردانشان بر زن مسلمان و زنی دیگر که در پناه اسلام به سر می برده هجوم آورده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره ی آنها را به غارت برده اند، و آن بیچاره در برابر مهاجم جز گریه و التماس وسیله ای برای دفاع از خود نداشته. آنگاه این مهاجمان با غنیمت فراوان بازگشتند بی آنکه به یک نفرشان زخمی رسیده و یا از آنان خونی ریخته شده باشد. اگر پس از این رویداد مسلمانی از غم بمیرد نکوهشی بر او نباشد، بلکه نزد من جای آن هست که از غصه جان دهد.

 

 

+ 5 تیر ماه 99، روز پنجشنبه:

(27 / خطبه ای از اوست / وقتی خبر یورش سپاه معاویه به شهر انبار [در سال 38 هجری] به امام رسید برای تحریک ایشان به قیام، این خطبه را خواند ولی در ایشان اثر نکرد)

(ارزش جهاد در راه خدا)

(1) پس از ستایش خداوند، جهاد دری از درهای بهشت است، که خداوند آن را برای اولیای خاص خود گشوده. جهاد همان لباس تقوا، و زره استوار خداوند، و سپر محکم اوست [، که شخص از گزند هر آسیبی در امان می دارد]. هرکس جهاد را خوش ندارد و آن را واگذارد خداوند لباس خواری بر تن او می پوشاند، و غرق در بلا و مصیبتش می کند، و به پستی و حقارت گرفتار می آید، و بر قلبش پرده ی سفاهت می افتد، و به خاطر ضایع کردن جهاد حق از او گرفته می شود، و به ذلت و خواری محکوم، و از انصاف محروم می گردد.