کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

ظهور رسول الله

به مردم فرمود: «بدانید که خدا را نه آغازی است نه پایانی. همه چیز را با کلمه ی خود پدید آورده است. نه دیده می شود نه به فهم بشر در می آید. جسم نیست، مرکب نیست، تغییرناپذیر و نامحدود است. بی نهایت است، بی نیاز است، نه می خورد نه می خوابد نه بر او نقصی وارد می آید. و همه جا هست. اوست که زنده می کند، شفا می بخشد و می میراند.»

و دست هایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خداوندا، تو می دانی که من به آنچه گفتم، ایمان دارم، این روز شاهد من در روز جزا خواهد بود.»

و به مردم گفت: «و شما گمراهان، توبه کنید و ایمان بیاورید که عیسی بشری است فانی. از مشتی گِل سرشته شده است. آغاز داشته است و انجامی دارد. اگر شفا می بخشد، به خواست خداوند قدوس است، وگرنه او خود قادر به آفریدن مگسی نیز نیست.»

پس از این سخن، کاهن اعظم، پیلاطس و هیرودیس با خشنودی از استاد تشکر کردند، زیرا اعتراف صریح او به بنده بودن، فتنه ای را فرو خواباند که شیطان برپا کرده بود، اما استاد با اندوه گفت: «بدانید از همان جا که نور می جویید، تاریکی روی خواهد آورد. تنها تسلای دل من ظهور رسول الله است که عقاید باطل را درباره ی من آشکار خوهد کرد.»

 

+ موسای عیسی - علی مؤذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

مایۀ حسرت

گفت: «این دنیا بی ارج نیست اگر از آن به نیکویی بهره بریم. هر چه اینجا کشت کنیم، آنجا درو می کنیم.»

گفتم: «من از نفاق و حرص و پلیدیش بیزارم.»

گفت: «من نیز بیزارم. همه بیزاریم. اما همین دنیا با همه ی بدی هایش در آن دنیا مایه ی حسرت است اگر ما خود بد بوده باشیم.» 

 

+ موسای عیسی - علی مؤذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

به دِل دیدن

گفتیم: «آیا طلب دیدار کسی را کردن بی حرمتی به شأن اوست؟»

گفت: «اگر آن کس بسیار فراتر از دیدار ما باشد، آری، طلب دیدار او بی حرمتی است.»

گفتیم: «پس شنیدن صدایش را چگونه توجیه می کنی؟»

گفت: «اگر او اراده کرده است صدایش شنیده شود، از عهده ی ما خارج است، اما این که ما اراده ی دیدن او را کنیم، حرفی دیگر است.»

گفتیم: «آیا دیدار او ایمان ما را محکم تر نخواهد کرد؟»

به تندی پیش آمد، و ما از هجوم بادی پس رانده شدیم و اگر جامه مان را سخت به دور خود نمی پیچیدیم، از تن مان پر می کشید. فریاد زد: «راستی که اگر دلی بیمار نداشتید، از دیدار معجزات او به ایمانی دست می یافتید که به استحکام آسمان بی ستون باشد.»

گفتیم: «گفتن این حرف برای تو که او را می بینی، آسان است، اما برای ما نه.»

آن چنان بر ما هجوم آورد که توفانی درختان را از ریشه بر می کند. به زمین افتادیم. فریاد کشید: «این ادعای شما دروغی بس بزرگ است، زیرا چشمان من نیز قادر به دیدار او نیست، نه چشمان من که هیچ چشمی. من خدا را به دل خویش می بینیم.» و آرام شد.

گفت: «شما نیز برای آن که او را ببینید، دل بیمارتان را شفا بخشید.»

چنان نرم سخن گفتیم که بعید می دانستیم بشنود: «آیا تو خود در اندیشه ی دیدار او نمی سوزی؟»

به آرامش وزش نسیمی گفت: «چگونه می سوزم وقتی به دل می بینمش؟» 

 

+ موسای عیسی - علی مؤذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۷ آذر ۹۸ ، ۰۵:۰۰

توبه

گفتم: «بشر به گناه سرافکنده است.»

گفت: «راه توبه باز است.»

گفتم: «بشر به تکرار گناه سرافکنده است.»

گفت: «راه توبه همیشه باز است.»

 

+ موسای عیسی - علی مؤذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

فرات

فرات است دیگر! بودنش غرق شدن پسرها را دارد و نبودنش، یعنی نبود زندگی!

 

+ بچه های فرات - لیلا قربانی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۵ آذر ۹۸ ، ۰۶:۰۰

گریۀ مرد

چشم هایش از اشک پر شد. سرش را پایین انداخت و با گوشۀ آستینش اشک هایش را پاک کرد. مرد که نباید گریه کند؛ این لازمۀ مرد شدن بود. در دلش گفت چه کسی گفته مرد گریه نمی کند؟! حتماً تمام آن مردهایی که این حرف را می زنند، خودشان یک وقتی در گوشه ای دنج که دلشان گرفته، آرام اشک ریخته اند. اصلاً چرا برای مرد بودن، باید از قلبش بگذرد.

 

+ بچه های فرات - لیلا قربانی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۴ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

مزار

«برادرم! حسین جانم! بعد از آن که جان تقدیم خدایم کردم و چون غسلم دادی و کفن پوشاندی و بر تابوتم نهادی؛ بر سر مزار جدمان رسول خدا ببر تا آنجا دفنم کنی؛ که سزاوارترم از کسانی که اکنون کنار اویند...»

عمو دست پدر را میان دستانش می گیرد و آرام اشک... «اما اگر عایشه و دیگرانی مانع شدند، سوگندت می دهم به خدا و رسول، که قطره خونی ریخته نشود و مرا جانب مزار جده ام فاطمه بنت اسد ببری و همان جا مدفون کنی... تا پیامبرمان را ملاقات کنیم و شکایت ببریم از ظلمی که این امت بعد از او، بر ما روا داشتند...»

 

+ حاء. سین. نون - سید علی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۳ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

حلال و حرام

«آگاه باش که در حلالِ اموال حساب است و در حرامش عقاب و در شبهاتش عتاب، پس دنیا را پیش چشمت برابر مرداری قرار بده که به وقت ناچاری و ناگزیری از آن برگیرند... تو هم به کمترینِ کفایتت از دنیا برگیر، که اگر حلال بود، زهد ورزیده ای و اگر حرام بود تو را عتاب و عقابی نیست...»

 

+ حاء. سین. نون - سید علی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

مسموم یا مقتول

امام، خیرۀ تشت خون آلود: «به خدا سوگند، ما دوازه امام را با پیامبر عهدی است بر ولایت، و هیچ یک از ما نیست مگر مسموم یا مقتول...»

 

+ حاء. سین. نون - سید علی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۱ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰

لعنت

می گوید: «من حسنم و پدرم علی بن ابیطالب و تو معاویه و پدرت صخر؛ مادر من فاطمه و مادر تو هند؛ جد من رسول خدا و جد تو عتبه بن ربیعه؛ جده من خدیجه و جده تو فتیله... پس لعنت خداوند بر او که ذکرش زشت تر و نسبش پست تر و شرش در گذشته و آینده بیشتر و کفر و نفاقش قدیم تر و ریشه دارتر است...» 

 

+ حاء. سین. نون - سید علی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا