به دِل دیدن
گفتیم: «آیا طلب دیدار کسی را کردن بی حرمتی به شأن اوست؟»
گفت: «اگر آن کس بسیار فراتر از دیدار ما باشد، آری، طلب دیدار او بی حرمتی است.»
گفتیم: «پس شنیدن صدایش را چگونه توجیه می کنی؟»
گفت: «اگر او اراده کرده است صدایش شنیده شود، از عهده ی ما خارج است، اما این که ما اراده ی دیدن او را کنیم، حرفی دیگر است.»
گفتیم: «آیا دیدار او ایمان ما را محکم تر نخواهد کرد؟»
به تندی پیش آمد، و ما از هجوم بادی پس رانده شدیم و اگر جامه مان را سخت به دور خود نمی پیچیدیم، از تن مان پر می کشید. فریاد زد: «راستی که اگر دلی بیمار نداشتید، از دیدار معجزات او به ایمانی دست می یافتید که به استحکام آسمان بی ستون باشد.»
گفتیم: «گفتن این حرف برای تو که او را می بینی، آسان است، اما برای ما نه.»
آن چنان بر ما هجوم آورد که توفانی درختان را از ریشه بر می کند. به زمین افتادیم. فریاد کشید: «این ادعای شما دروغی بس بزرگ است، زیرا چشمان من نیز قادر به دیدار او نیست، نه چشمان من که هیچ چشمی. من خدا را به دل خویش می بینیم.» و آرام شد.
گفت: «شما نیز برای آن که او را ببینید، دل بیمارتان را شفا بخشید.»
چنان نرم سخن گفتیم که بعید می دانستیم بشنود: «آیا تو خود در اندیشه ی دیدار او نمی سوزی؟»
به آرامش وزش نسیمی گفت: «چگونه می سوزم وقتی به دل می بینمش؟»
+ موسای عیسی - علی مؤذنی