سرنوشتِ انسان نمی تواند عدم باشد!
هفته های گذشته زیاد به دیدن امام جماعت مسجد رفت. نسخه ای از قرآن را گرفته بود و آن را در خانۀ والدینش گذاشته و هر بار چند صفحه از آن را می خواند. بعد دنبال معنایشان می گشت و به آن ها فکر می کرد و همیشه با این کار حسی غریب تمام وجودش را تسخیر می کرد. نگاهش به مسائل تغییر کرده و تفکرش نسبت به اسلام دگرگون شده بود تا جایی که این موضوع تماما ذهنش را به خود مشغول کرد و بخش زیادی از گرایش های آن را تغییر داد. اوایل متوجه نبود تا چه حد تحت تأثیر قرآن و آموخته هایش از امام قرار می گیرد اما آن شب ناگهان به خودش آمد و دید به بهشت و جهنم و حساب و کتاب فکر می کند. برای اولین بار از زاویۀ جدیدی به موضوع فکر کرد چون چنین عقایدی در دین یهود وجود نداشت. حتی این عقاید را «افکار انجیلی» جعلی و بدون پایه و اساس می دانست، ولی باز هم به نظرش عاقلانه نبود انسان بیهوده خلق شود و بیهوده بمیرد و بابت کارهایی که کرده مجازات نشود یا برای عباداتش پاداش نگیرد. سرنوشت انسان نمی تواند عدم باشد!
+ آن دختر یهودی - خوله حمدی - اسماء خواجه زاده