گذشتن..
همیشه بعد از گذشتن، می فهمم که چه کرده ام. گذشتن زمانم. گذشتن از مکان. گذشتن از فرصت هایم. دیرفهمم اصلاً...
+ از کدام سو - نرجس شکوریان فرد
همیشه بعد از گذشتن، می فهمم که چه کرده ام. گذشتن زمانم. گذشتن از مکان. گذشتن از فرصت هایم. دیرفهمم اصلاً...
+ از کدام سو - نرجس شکوریان فرد
"یه سؤال بپرسم؟ اگه یکی یه چیزی رو اختراع کنه مثل همین موبایلتون. بعد روش استفاده شو به تون نگه، همین جور بده دستتون و هیچی دیگه. شما چی می گید؟"
"با ادبش می گیم نامیزون. بی ادبش هم که..." می پرم وسط. این سعید ادب را قورت داده است...
"سعید!"
"خب. خودت جواب دادی. تو دفترچه ی همین گوشی کف دستی، کلی تذکر و دستورالعمل بکن و نکن داره که سالم بمونه، چه طور توقع داری که انسان به این پیچیدگی، رها بشه کف دنیا. فکر کن توی یه بیابون رها بشی. نه قطب نما، نه راهنما، نه غذا، نه سرپناه، می میری که. نگید که این همه خط و خطوط قرمز و بکن نکن برای این اومده."
+ از کدام سو - نرجس شکوریان فرد
"جواد قرار نیست زندگی با مردن تموم بشه. مثل یک اسباب کشی می مونه. البته اسبابی در کار نیست. برگه ی مأموریت چند ساله رو تحویل می دی و راهی محل اسکان دائمیت می شی."
+ از کدام سو - نرجس شکوریان فرد
"من فکر می کنم که چرا اولین کسی که دلمان می خواهد کنار بذاریمش! اولین کسی که باهاش قهر می کنیم! اولین کسی که سرش داد می زنیم. اولین کسی که دعوامون می شه باهاش خداست. چرا؟"
+ از کدام سو - نرجس شکوریان فرد
چرا ما همیشه فکر می کنیم تا ابد هستیم؟
+ از کدام سو - نرجس شکوریان فرد