کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
۱۱ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۲۹

کربلا اینجاست

وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، عمر، آتش بیاره معرکۀ ابوبکر، آنچنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت. مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده. عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست! اگر کسی جرأت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانۀ دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرأت می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند. من بچه نیستم مادر! شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده می شود، ساختۀ کارگاه سقیفه است. نطفۀ اردوگاه ابن سعد در مشیمۀ سقیفه منعقد می شود. اگر علی اینجا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمی ماند. حسین در کربلا می خواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانۀ او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی. تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگین تر است یا نوۀ پیامبر؟ مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد. خودت گفته ای. ما حداکثر تازیانه می خوریم، اما میخ آهنین بدن هایمان را سوراخ نمی کند. مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخ های خونین را دیدم. نگو گریه نکن مادر! باید مرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد. ما سخت جانی کرده ایم که تاکنون زنده مانده ایم. نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست. در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما تو کودک نیامده ات – محسن ات – به شهادت رسید. من دیدم که خودت را در آغوش فضه اندختی و شنیدم که به او گفتی: «مرا بگیر فضه، که محسن ام را کشتند.» پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا می برد، وحی نازل می شد که «پایین بیاورید صدایتان را» اگر کسی پیامبر را به نام صدا می کرد وحی می آمد که «نام پیامبر را با احترام بیاورید.» هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانه اش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمه ها می گیرد، مبدأش اینجاست. دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست. من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که نالۀ تو به آسمان بلند شد. بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا اینقدر بسوزاند. شاید خدا می خواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکلتر است. در کربلا دشمن به روشنی خیمه کفر علم می کند، اما اینها با پرچم اسلام آمدند، گفتند از فتنه می هراسیم، کدام فتنه بدتر از این؟ دیگر چه می خواست بشود؟ کدام انحراف ایجاد نشد؟ کدام جنایت به وقوع نپیوست؟ کدام حریم شکسته نشد؟ کاش کار به همینجا تمام می شد.

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۲۷

عینِ حضور

پدر هنوز در کار تغسیل و تدفین پیامبر بود که از بیرون در صدای الله اکبر آمد. پدر مبهوت از عباس پرسید: «عمو معنی این تکبیر چیست؟»

عباس گفت: «یعنی آنچه نباید بشود شده است.» آنچه پدر کرد، غفلت و غیبت نبود، عین حضور بود. در آن لحظه هر که پیش پیامبر نبود، غایب بود. غیبت و حضور نسبی است. وقتی که دین خدا بر زمین مانده است، با دین و در کنار دین بودن حضور است. هر که نباشد، دچار وسوسه و دسیسه می شود. کسی که چراغ و در کنار چراغ است که راه را گم نمی کند. ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد، به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند.

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا

اگر تو فاطمه نبودی با آن عظمت دست نیافتنی و من هم حسن نبودم با این قلب رقیق و دلِ شکستنی، باز هم سفارش تو مادر – گریه نکردن – عملی نبود. اگر من تنها یک فرزند بودم – هر فرزندی – و تو تنها یک مادر بودی – هر مادری – در حال ارتحال، باز هم به دل نمی شد گفت که نسوز و به چشم نمی شد گفت که آرام بگیر و اشک مریز. چه رسد به این که تو فقط یک مادر نیستی، تو فاطمه ای!

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۸ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۲۳

برترین چیز برای زن

یادم نمی رود آن روز را که رسول خدا در مسجد و در میان اصحاب، از ما سؤال کرد: «برترین چیز برای زن چیست؟»

و ما همه ماندیم. حتی من که متصل به منزل وحی بودم ماندم، آمدم از تو سؤال کردم و پاسخ ترا پیش پیامبر بردم. «بهترین چیز برای زن آن است که نه مردی او را ببیند و نه او مردی را.»

پیامبر به فراست دریافت که این کشف، کشف من نیست، کشف فاطمی است. گفت: «این پاسخ از آن کیست؟»

گفتم: «دخترتان فاطمه.»

با تبسمی ملیح فرمود: «حقا که پارۀ تن من است.» فاطمه جان! آنچه از دست من رفته است، پارۀ تن رسول الله است. حضور تو مرهمی بود بر جراحت فقدان رسول. اما... اکنون من این همه تنهایی را به کجا ببرم؟

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۷ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۲۱

شیرین ترین خواب

پیامبر شبانه می بایست از مکه هجرت می کرد، در آن زمان که چهل کافر قداره بند دور تا دور خانۀ او را در محاصره داشتند و چهل شمشیر خون آشام لحظه می شمردند تا خون او را به تساوی میان خویش، تقسیم کنند. پیامبر، ایثارگری می طلبید تا در جای خویش بخواباند و کفار را ناکام بگذارد. آن ایثارمنش هیچکس جز پدر شما، علی بن ابیطالب نمی توانست باشد، وقتی پیامبر به او اشارت فرمود و از او نظر خواست. او نپرسید: «من چه می شوم؟»

عرضه داشت: «شما به سلامت می مانید؟»

پیامبر فرمود: «آری، پسرعموی گرامی ام.» و وقتی دل ما، از هول و اضطراب، قرار نداشت، علی شیرین ترین خواب عمرش را آن شب به رختخواب پیامبر، هدیه کرد.

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۶ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۲۰

رازِ آفرینشِ زن

عزیزدلم! خدا تو را چند روزی به زمینیان امانت داد تا بدانند که راز آفرینش زن چیست؟ و رمز خلقت زن در کجاست؟ و اوج عروج آدمی تا چه پایه بلند است. می دانم، می دانم دخترم که زمینیان با امانت خدا چه کردند، می دانم که چه به روزگار دردانه رسول خدا آوردند، می دانم که پارۀ تن من را چگونه آزردند، می دانم، می دانم، بیا! فقط بیا و خستگی این عمر زجرآلوده را از تن بگیر!

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۱۲

فاطمه

یک بار عایشه گفت: «چرا اینقدر فاطمه را می بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می گیری؟»

گفتم: «خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می شنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.» فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر می خواهم که تو دختر منی، تو سیّدۀ زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق می ورزد.

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۴ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۱۰

آب بریز اسماء!

آب بریز اسماء! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش می کرد، ای اشک بیا! بیا که اینجاست جای گریستن. فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمی شناسند، به اندازۀ من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه می زنند، مویه می کنند، تو سزاوارتری برای گریستن ای علی! که فاطمه فاطمۀ تو بوده است... ای وای این تورم بازو از چیست؟.. این همان حکایت جگرسوز تازیانه و بازوست. خلایق باید سجده کنند به این همه حلم، به این همه صبوری. فاطمه! گفتی بدنت را از روی لباس بشویم؟ برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظۀ این دل خسته را کردی؟ نازنین! چشم اگر کبودی را نبیند، دست که التهاب و تورم را لمس می کند.

 

+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۰۰

پرهیزکارتر و باتقواتر

گفت: «شما پیروان من، هرچه پرهیزکارتر و باتقواتر باشید، نزدیکی من به شما بیشتر است.»

 

+ سرود سرخ انار - الهه بهشتی

فاطمه مرتضوی نیا
۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۰۰

امامِ حاضر

گفتم: «شیعه ای؟»

گفت: «هستم.»

گفتم: «حاجت بزرگی داشتم از امام غایبمان، تمام شب صدایش کردم... امّا نیامد.»

بغض گلویم را گرفت. با صدای پرطنین گفت: «اگر او را بشناسی می دانی که هیچ حاجت خواهی نیست از دل او را طلب کند و او نیاید.»

با دو دست بر سر زدم و نالیدم: «راست گفتی. خاک بر سرم که بی لیاقتم. دل به چه چیزها سپردم و از سرورم غافل شدم.»

جلو آمد و سر انگشت اشکم را پاک کرد و گفت: «امام نیستم اگر چنین ضجّه هایی را بشنوم و به فریاد نرسم. به من نگاه کن محمّد بن عیسی! گل یاسی که از من طلب کردی، فاطمه ات اکنون در آغوش مادر خفته است.»

 

+ سرود سرخ انار - الهه بهشتی

فاطمه مرتضوی نیا