کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتشارات کتاب جمکران» ثبت شده است

۲۱ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

عزیزترین دارایی

«گاهی عزیزترین دارایی آدمی جان اوست، گاهی بستگانش، گاهی هم دست و قلمش.
اگر آدم بتواند برای خدا و امامش از این عزیزترین بگذرد، این نشان ارادت است.»

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۲۰ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

آغوشِ خدا

آغوش خدا به این معنا نیست که آدمی از هر گزندی در امان بماند.
آغوش خدا یعنی اینکه لبخند رضایتش را احساس کند.

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۹ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

عقیده

«حرف آدم ها از عقیده شان می آید، عقیده باد نیست که یک روز باشد و یک روز نه.»

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۸ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

دو عشق در یک دل

من هر روز که از زندگی ام گذشت، قسمتی از زبیده را ریختم و از نو ساختم اما عقیده ام همان باقی ماند که بود. 
دلم بندِ هارون بود ولی ایمان به آل علی داشتم، دو عشق در یک دل.
جمع کردن این دو با هم، نقابی می خواست دائمی، نقابی که کم کم جزئی از وجودم شد.
ظلم های همسرم را می دیدم، غربت امام را درک می کردم ولی حق حرف زدن نداشتم.

 

+ من برمی گردم - فاطمه دولتی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۷ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

سنگ ریزه های تسبیح گو

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به چهرۀ علی بن ابی طالب علیه السلام لبخند زد و ما را به دستان او سپرد؛ صدای تسبیح و ذکرمان هنوز بلند بود.
مرد یهودی به علی جوان نگاه می کرد و به دهان بازماندۀ ابوجهل.
ابوجهل دستش را دراز کرد تا بر دست او هم تسبیح بگوییم؛؛ اما مگر می شود بر جسمی پر از ظلمت و دشمنی، جای سخن از نور و حقیقت باشد! خاموش شدیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما سنگ ریزه ها را چون گوهری گران بها دوباره بر دست های مهربانش گرفت؛ بوسید و بر پشت درِ خانه اش گذاشت.

 

+ حنانه شو - رقیه بابایی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۶ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

خداوندِ همیشه بیدار

تبسم کنان فرمود: «ای ابوجهل! نمی دانستی اگر من خفته باشم، خدایم بیدار است؟!»
ابوجهل که صورتش در سیاهی شب گم شده بود، گفت: «محمد! توبه کردم؛ توبه کردم؛ مرا نجات بده!»
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمامۀ مشکی اش را از سرش گشود و به حفرۀ میانۀ سنگ بست.
سنگ او را رها کرد؛ دو نیمه شد و به زمین افتاد.
حالا ابوجهل مانده بود با گردنی شکسته و لباس های زربافتی که از ترس، آلودگی از آن می چکید.

 

+ حنانه شو - رقیه بابایی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۱۵ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

نشانی از خُدا

«و البته تمام این عالم، نشانی از خداوند یکتا دارد.»

 

+ حنانه شو - رقیه بابایی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۴ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

یاصباحاه

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست هایش را به نشانۀ سکوتِ مردم بالا برد؛ همه ساکت شدند تا بهتر بشنوند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که مثل همیشه نگاهش را میان همه تقسیم می کرد ادامه داد: «موقعیت من، همان موقعیت دیدبانی است که دشمن را از نقطۀ دوری می بیند و سریع برای نجات قوم خود به سوی آنها شتافته و با ندای یاصباحاه، آنان را از این پیشامد باخبر می کند.»

 

+ حنانه شو - رقیه بابایی
 

فاطمه مرتضوی نیا
۰۷ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

آزمایشِ سخت

گفت: «منتظر ماندن خیلی سخت است.
یک وقتی کسی می میرد و آدم می داند که دیگر برگشتنی در کار نیست.
سال به سال می رود روی سنگ مزارش و گریه می کند و درددل می کند و خودش را آرام می کند؛
اما اینکه یک نفر برود و دیگر خبری از او نشود، اتفاق سختی است!
انتظار یک آزمایش است؛ آزمایش سخت.»

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۶ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۰

عصرِ غیبت

«توی عصر غیبت، دین داری، یعنی آنکه باور کنیم خدا حجتی دارد که یکی است و او زنده و حاضر است و بر ما ولایت و سرپرستی دارد.»

 

+ جاده بهشت - مجید پورولی کلشتری

فاطمه مرتضوی نیا