ترس
«ترس، انسان را از کارهای بزرگ باز می دارد.»
+ نامیرا - صادق کرمیار
ابوثمامه گفت: «آیا می دانی با کشته شدن ابن زیاد چه فتنه ای به پا می شود؟»
عمرو گفت: «فتنه؟!... من فتنه می کنم یا پسر زید که بهترین مردان ما را به قتل می رساند.»
ابوثمامه گفت: «چه کسی کشته ی هانی را دیده است؟»
عمرو گفت: «پس اگر زنده باشد، معلوم می شود، ابن زیاد به حیله قصد هراس ما را دارد. اکنون که کوفیان کاری بزرگ را آغاز کرده اند، نباید با حیله های ابن زیاد ناکام بمانند.»
ابوثمامه گفت: «ولی مسلم بن عقیل مرا فرستاده تا تو را از حمله به ابن زیاد باز دارم.»
عمرو با تعجب گفت: «از کاری که به صلاح همه ی مسلمانان است؟!»
«اگر مسلم حکم جنگ داشت، یقین بدان حتی یک روز تأمل نمی کرد و ابن زیاد را آسوده نمی گذاشت.»
عمرو گفت: «مسلم حق دارد مصلحت اندیشی کند، ولی ننگ حکومت شامیان بر کوفه فقط با شمشیر و خون پاک می شود. من هم اگر بدون اذن مسلم دست به کار شدم، فقط برای این بود که مسئولیت این کار بر دوش او نباشد. پس من به تنهایی کار حاکم کوفه را یکسره می کنم و هنگامی که حسین بن علی وارد کوفه شود، بیش از مسلم ارزش کار مرا در خواهد یافت.»
ابوثمامه گفت: «من نه در جنگ شجاع تر از مسلم هستم و نه در سیاست با کیاست تر از او، اما می دانم که حسین بن علی اگر پی جنگ با شامیان بود، سردار بزرگی چون مسلم را بدون یاور به قلب دشمن نمی فرستاد. پس ما که حسین بن علی را دعوت به یاری کرده ایم، به کاری وادارش نکنیم که چون پدرش علی بن ابی طالب در میانه ی کارزار او را به صلح واداریم و سپس به حکمیت وادارش کنیم و بعد توبه کنیم و او را نیز به توبه واداریم و بر او خرده بگیریم.»
+ نامیرا - صادق کرمیار
«ضعفی که اطاعت خدا در آن باشد، بهتر از قدرتی است که معصیت خدا در آن!»
+ نامیرا - صادق کرمیار
«اگر حتی یک پیرزن یهودی در آن سوی مرزهای اسلامی به حسین نامه بنویسد و از او داد بخواهد، حسین در یاری او لحظه ای درنگ نخواهد کرد.»
+ نامیرا - صادق کرمیار
«کوفیان آفریده شده اند تا خطاهایشان مایه ی عبرت دیگران باشد.»
+ نامیرا - صادق کرمیار
ربیع پرسید: «حسین بن علی (علیه السلام) فرزند رسول خداست؟!»
شبث گفت: «و چه کسی شایسته تر از او برای خلافت بر مسلمانان و رهبری امت رسول خداست؟»
ربیع گفت: «پس چگونه علی را هر روز در شام دشنام می گویند و حسین برنمی آشوبد؟!»
شبث گفت: «در خاندان بنی هاشم، کم ندیده ایم که برای حقی بزرگ تر، از حق خویش می گذرند.»
+ نامیرا - صادق کرمیار
تاریخِ زن
آبرو می گیرد
وقتی پلک صبوری می گشایی
و نام حماسی ات
بر پیشانی دو جبهه نورانی می درخشد: زینب!
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
قرآن بخوان
تا طبل هلهله
از های و هوی بیفتد
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
عطش
چه بی رحمانه آتش می بارد
باید چراغ را خاموش کرد
تا چهره مردانگی
روشن شود
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی
تبرّی می جوییم
از سنگ جاهلی
که نرخ مروارید محمدی را شکست
و از پولادی
که در کوفه
برج آفتاب را به دو شق کرد
و در عاشورا
بوسه گاه نبی را
در نور دید...
+ گنجشک و جبرئیل - حسن حسینی