کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب مذهبی» ثبت شده است

۱۲ مرداد ۹۸ ، ۰۵:۳۴

جایگاهِ دین در زندگی

«من فکر می کنم دین برای یاد گرفتنِ «چطور زندگی کردن» اومده. اگه پوشش تعریف شدۀ یه دین برای زندگی عادی نیست، چطور اون دین جوابگوی سایر مسائل زندگی عادی باشه؟ کسی که می خواد یه زندگی عادی داشته باشه، چطور دیندار باشه؟ به نظر من این خیلی عالیه که شما می خواید خدا رو به مردم معرفی کنید؛ اما، اگه امروز جایی برای دین توی زندگی مردم وجود داشت، شما مجبور نبودید به من مسلمون خدا رو معرفی کنید! این برای اینه که توی وضعیت فعلی باز هم هیچ کس بیشتر از یه مسلمون حرف شما رو درک نمی کنه و براش ارزش قائل نیست؛ مسلمونی که حداقل روزی پنج بار خدا رو به خودش یادآوری می کنه. وجود خدا برای من بدیهی تر از اونیه که به اثبات نیاز داشته باشه.» 

«به هر حال همه مون نیاز داریم خدا رو به هم معرفی کنیم.» 

«من کاملاً با شما موافقم. اما اینکه چه چیزی رو معرفی کنیم مهم تر از اینه که فقط معرفی کنیم. من شما رو دعوت می کنم به ایران. هر کدوم از مساجد رو که خواستید انتخاب کنید و موقع نماز برید و مردم خداپرست رو ببینید. ببینید که مردم خداپرست ما چطور هم نماز می خونن هم عادی زندگی می کنن. چطور هم پوشش دینی دارن هم عادی زندگی می کنن. چطور دین برای زندگی تعریف شده و نه سوای زندگی ... توی همون مسجدای به قول شما کوچیک و ساده ... می دونید آقا، کلیساها بزرگ و پرتجمل ان و دکوری و مساجد کوچه های ما کوچیک و ساده، اما کاربردی. اون چیزی که دین رو نگه می داره میزان کاربردی بودنشه نه تجملش.»


+ خاطرات سفیر - نیلوفر شادمهری

فاطمه مرتضوی نیا
۱۱ مرداد ۹۸ ، ۰۵:۳۴

وجودِ خدا

«می دونی که؛ فرانسه یه کشور لاییکه.» 

«این دیگه مسخره تر از همۀ اونای قبلیه! من کسی رو که توی قرن 21 هنوز نفهمیده خدا وجود داره نمی فهمم. حالا تصور کن این بشه قانون! زندگی وسط همچین اجتماعی برای من غیرممکنه.»


+ خاطرات سفیر - نیلوفر شادمهری

فاطمه مرتضوی نیا

ابوالحسن می گوید: «حدیث کرد مرا پدرم موسی کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمدباقر از پدرش علی زین العابدین از پدرش حسین – شهید کربلا – از پدرش علی بن ابی طالب که گفت: «عزیزم و نور چشمانم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جبرئیل حدیث کرد مرا و گفت شنیدم پروردگار – سبحانه و تعالی – می فرماید کلمه "لا اله الّا الله" دژ و قلعه من است. هر کس که آن را بگوید، به قلعه من وارد شده است و آنکه به قلعه من وارد شود، از عذاب من ایمن و آسوده است.» 

می بینم که ابوزرعه و محمّد بن اسلم و چندین صد نفر این حدیث را یادداشت می کنند. همه گمان می کنند که حرف های ابوالحسن تمام شده و چهره اش در پس پرده کجاوه پنهان خواهد شد؛ ولی ابوالحسن ادامه می دهد: امّا گفتن لا اله الّا الله شرایطی دارد. قبول ولایت و سرپرستی من که امام معصوم و فرزند رسول خدا هستم، مهم ترین شرط آن است.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۸ تیر ۹۸ ، ۰۶:۵۵

دوستدار

«دوستدار آل محمّد و خاندان پیامبر باش؛ اگرچه گناهکار باشی؛ و دوست بدار دوستداران آنها را، هر چند گناهکار باشند.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۷ تیر ۹۸ ، ۰۶:۲۵

نیمی از عقل

«محبّت به مردم و اظهار دوستی به ایشان، نیمی از عقل است.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۶ تیر ۹۸ ، ۰۷:۲۰

زبانِ گنجشک

می گویم: «باور کنم که ابوالحسن رضا زبان گنجشک را می فهمد؟» 

سلیمان می گوید: «خب، باور نکن! اینکه چیزی از ارزش و مقام ابوالحسن کم و یا زیاد نمی کند.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۵ تیر ۹۸ ، ۰۶:۳۴

حکمرانی بر قلب ها

«یادم می آید زمانی پدر ابوالحسن به هارون الرّشید گفته بود: شما بر جسم ها حکومت می کنید؛ ولی ما بر قلب ها حکم می رانیم.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۱:۱۸

برابری

نماز که تمام می شود، برای ابوالحسن سفره ای پهن می کنند. سفره بزرگ است و بیشتر از ده-یازده نفر می توانند دور آن بنشینند. ابوالحسن می نشیند. یاران و غلامان و بزرگان هم بر سر سفره می نشینند. با نشستن غلامان، جای بقیه تنگ می شود. احمد بن عمر به ابوالحسن می گوید: «فدایت شوم! کاش برای این غلامان سفره ای جداگانه انداخته می شد!» 

ابوالحسن رضا بی معطّلی جواب می دهد: «پروردگار ما یکی است. پدر و مادر ما هم یکی است و پاداش هم به کردار است.»


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۴:۳۲

زبان

«تعجّب می کنید اگر بگویم علی بن موسی الرّضا با هر کس با زبان خودش حرف می زند؛ با یهودی و مسیحی رومی و یونانی...!» 

می پرسم: «او چطور این همه زبان را یاد گرفته است؟» 

والی می گوید یکی از یاران علی بن موسی الرّضا که اسمش ابوالصّلت است، همین سؤال را از او پرسیده و او جواب داده است: «من حجّت خدا بر بندگان او هستم؛ و خداوند هیچ حجّتی را بر قومی برنمی انگیزد، مگر اینکه زبان آنان را می داند و لغاتشان را می فهمد؛ و مگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام نفرمود: « به ما نیروی داوری و سخن قاطع داده شده است (أوتینا فَصل الخطاب)؟ پس آیا این نیرو، به جز معرفت به هر لغت، چیز دیگری است؟!» 


+ سفرنامه ای که گم شد - فریبا کلهر

فاطمه مرتضوی نیا
۰۹ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۲۰

مُردگی

مسلمانم و شک ندارم، که زندگی بدون علی، فرقی با مُردگی ندارد...


+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست

فاطمه مرتضوی نیا