۱۲ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰
مادر گم کرده ایم
لوار هر جنبنده ای را در چاک صخره و حفرۀ دیوار و سایه ای چسبناک خزانده الّا کبوتران بقیع را.
اینجای حرفم دوپهلوست، منظورم از کبوتران بقیع، هم واقعاً کبوتران بقیع است و هم آن ها که دل پرانده اند به این قبرستان که خاک است و خاک است و خاک؛ بی چتر و چراغ؛ بی سو و سراغ.
عاقله سیدی تکیه داده به دیوار بقیع؛ پریشان مثل پسربچه ای تخس که مادر گم کرده.
پا سست می کنم به احوال گیری.
دانه ای خرما کف دستم می کارد.
شاید برای فرو خوردن بغض تلخم.
ما همه مادر گم کرده ایم.
سر و صاحب داشتیم، این وضعمان نبود.
+ خال سیاه عربی - حامد عسکری