کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
۲۸ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۳۰

توانگرترین

می گویند هنگامی که علی به سوی صفین عازم بود، در میان راه به شهری به نام «انبار» رسید. مردم این شهرک، دوستدار امام بودند؛ در پشت سر ایشان شروع کردند و به دویدن و دست تکان دادن و هورا کشیدن و بدین وسیله شادی خود را ابراز می کردند. علی از آنها پرسید: «این کارها برای چیست؟»

گفتند: «این ها رسم ماست؛ رسمی که در مورد امیران انجام می دهیم. هم چنین برای شما آذوقه و برای چهارپایانتان علوفه ی زیادی آورده ایم.»

علی فرمود: «این کارها و این رسم ها هیچ سودی برای من و شما ندارد، زیرا من مانند امیران نیستم که از تشریفات و تکریم ها خشنود شوم و شایسته نیست که شما خود را به زحمت بیندازید. در مورد آذوقه هم حاضر نیستم چیزی از روزی شما را بخورم، مگر آن که بهای آن را بگیرید.»

آنها گفتند: «یا امیرالمؤمنین قبول است؛ به شرط آن که بهای آن را خود ما تعیین کنیم.»

امام فرمودند: «خیر! در این صورت شما قیمت درستی بر آن نخواهید گذاشت.»

آنها پرسیدند: «چه عیبی دارد؟! ما می خواهیم آن را به شما هدیه بدهیم. مگر هدیه دادن ممنوع است که ما را از آن بازمی داری؟»

امام پاسخ دادند: «هدیه دادن حرام نیست، اما هدیه گرفتن من به عنوان امیر از شما مردم نیازمند کار شایسته ای نیست.»

آنان گفتند: «ما قصد داریم با این کار، کرامت و توانگری خود را نیز نشان دهیم.»

امام گفت: «چه می گویید که ما از شما توانگرتریم!»

 

+ قدیس - ابراهیم حسن بیگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی