زینتِ خدا
«پنج سالم بود که خواب دیدم در دشتی تاریک تنهام. بادی سهمگین می وزید و مرا به این سو و آن سو پرت می کرد. چشمم به درختی تنومند افتاد. رفتم تا در پناهش آرام گیرم، اما بادِ بی رحم درخت را از ریشه کند. به شاخه ای محکم چنگ زدم. باد آن شاخه را شکست. به شاخه ای دیگر چنگ زدم که آن یکی هم شکست. به دو شاخۀ متصل چنگ زدم، اما باد آن دو شاخه را هم... از خواب پریدم. می لرزیدم از ترس... به آغوش مادر پناه بردم و تعبیر خوابم را از او خواستم. مادر گفت: «از پدرت بپرس!» پدر هم تعبیر خوابِ مرا به پدربزرگ حوالت داد.» شاید برای خوانندگان این سؤال پیش بیاید چرا پدر و مادری چنان، خود از تعبیر می پرهیزند؟ در مورد نام گذاری بانو زینب نیز چنین بوده است. حضرت علی می فرماید من در نام گذاری از رسول خدا سبقت نمی گیرم. پاسخ در همین است: سبقت نگرفتن. بر رسول خدا حتی در اموری چنین سبقت نجستن. تابعین محض. آن ها رسول خدا را در همه چیز بر خویش افضل می دانسته اند. «رسول خدا با آن خلق عظیم، دل رحم تر از آن است که خوابی چنین را بشنود و بر حالِ زینب نگرید. می فرماید: خواب را با قدرتِ شنیدن تعبیر به آدم می دهند. بنابراین بدان که درختِ خوابت من بوده ام، زینب جان. و آن شاخه ها، یکی یکی مادرت و پدرت و سپس برادرانت حسن و حسین. و آن باد، قابضِ روح، حضرت عزرائیل است! زینب فرمود: از آنچه شنیدم، دنیا بر سرم آوار شد! تا در آغوشش نرفتم و به آن نیروی شگفتِ آرامش بخشی اش وصل نشدم، آرام نگرفتم. فرمود: کسانی از این امت هستند که می خواهند دین خدا را از ریشه درآورند. برای همین عترت مرا از سر راه برمی دارند تا کار را بر شیطان آسان کنند. تا شیطان را حاکم کنند. اما تو نمی گذاری. تو زینت خدایی و دین او را پاس می داری...»
+ احضاریه - علی موذنی