مؤدب بودن در زمانِ غیبت
«نمی دانم اگر من به جای شیخ حسین بودم، در آن لحظه رؤیایی چه می کردم. شاید اگر من به جای او بودم تا آخر عمرم هم نمی فهمیدم چقدر خوشبخت بوده ام که «ایشان» را دیده ام. اما چند بار دیگر که این داستان را خواندم هر بار بیشتر از دفعه قبل ترسیدم! بله من ترسیده ام. آقای مهدوی؛ من تا قبل از این خیلی دلم می خواست «ایشان» را ببینم، اما حالا از آن لحظه ای می ترسم که «ایشان» را ببینم و نشناسم، من از آن لحظه ای می ترسم که «ایشان» را ببینم و نه تنها نشناسم که به حضورشان بی ادبی هم بکنم!»
سعی کرد فکرش را ببرد جای دیگری؛ به بردیا فکر کرد و به حرف هایی که بینشان رد و بدل شده بود. خدا را شکر می کرد که توانسته جواب درستی به دغدغه مقدس شاگردش بدهد: «آقا بردیا، دلشوره ای که داری خیلی مقدسه. خود من تا حالا این طوری به ماجرا نگاه نکرده بودم، اما می دونی مسئله اصلی چیه؟ حقیقت اینه که ما باور نداریم امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به حال هر لحظه مون اشراف دارن. تو درست می گی؛ خیلی بده که آدم در محضر بزرگ ترش بی ادبی کنه، اما مگه گناه غیر از بی ادبیه؟! حضور و غیبت امام برای ماست وگرنه که ایشون هر لحظه در حضورن، پس فرقی نداره که ما ایشون رو ببینیم یا نه، وقی گناه می کنیم یعنی داریم گستاخانه به حضرت می گیم: به شما ربطی نداره!»
و توی دلش از حرف خودش لرزیده بود. و بعد بردیا نتیجه گیری کرده بود: «پس مؤدب بودن رو باید توی زمان غیبت تمرین کنیم تا موقع حضور بتونیم مؤدب بمونیم.»
حرف شاگردش را مدام با خودش تکرار می کرد و حظ می برد. نتیجه کارش دلچسب تر از آن بود که فکرش را می کرد.
+ مثل شیشه مثل سفال - نرگس فرجاد امین