کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتشارات اسم» ثبت شده است

۲۱ مهر ۹۸ ، ۰۷:۰۳

حق

عمار فریاد زد: «ای جماعتی که نمی خواهید حق را جز از طریق مرگ من به دست باطل بشناسید، بدانید و آگاه باشید که حق با علی است و علی جز با حق نیست و هر کجا علی باشد، حق آن جاست...»

عمار برای این ادعایش سند محکمی دارد که فرمایش رسول خداست: «ای عمار، اگر امت من دو دسته شدند، تو با دسته ای باش که علی در آن است. اگر امت من یک طرف ایستاد و علی یک طرف، تو در طرفی بایست که علی یکه و تنها ایستاده است.»

 

+ احضاریه - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۰ مهر ۹۸ ، ۱۸:۱۲

فدای غریبی تان...

وقتی چند قدم با هم رفتیم سمت مهمان پذیر، بازویم را فشرد. گفت: «چرا تک می پری؟ چرا نمی آیی توی جمع؟ زائر کربلا که غریبی نمی کند!»

نمی دانم این جمله از کجا آمد نشست روی زبانم: «آخر میهمان کسی هستم که خودش غریبی کشیده!»

چانه اش شروع کرد به لرزیدن و چشم هاش پر از اشک شد. سر تکان داد که راست می گویی! گفت: «فدای غریبی ات، زینب جان!»

و اشکش جاری شد. جا خوردم. به این سرعت؟ این قدر آماده؟ هنوز جملۀ من تمام نشده، هنوز نقطه اش گذاشته نشده، او شروع کرد به گریه. گفت، با بغض: «شما که این قدر اهل دلی و این قدر بیان داری، چرا فاصله می گیری؟»

و بغض شکاند و شروع کرد به گریه. گفت: «آتشم زدی!»

گفتم: «معذرت می خواهم!»

گفت: «معذرت؟ منتت را دارم.»

 

+ احضاریه - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۹ مهر ۹۸ ، ۱۸:۲۵

فاطمۀ پنج ساله

نیمه شب فکر می کردند او خواب است. تا پدر حسن و حسین را صدا کرد، آهسته، که زینب بیدار نشود، زینب سریع تر از حسن و حسین برخاست. علی گفت: «بیداری عزیزم؟» زینب گله کرد: «می خواستی مرا نبری؟» این جمله را با بغض گفت. علی بغض را دریافت و به گریه افتاد. چه سوزی در نگاه علی است. دستش را دراز کرد سوی زینب. زینب دست علی را گرفت. گفت: «عزیز دلم!» و پرسید: «خوبی؟» زینب پرسید: «شما خوبید؟» علی گفت: «راضی ام به رضای خدا!» و هر دو گونۀ زینب را بوسید. زینب دست هاش را دور گردن پدر حلقه کرد و گفت: «توی بغل من گریه کن!» علی یکه خورد. این جمله و این حالت زینب پر از فاطمه است. انگار فاطمه سیزده را از هجده کم کرده باشد و رسیده باشد به پنج سالگی. علی سر بر شانۀ نحیف فاطمۀ پنج ساله گذاشت و زار زد.

 

+ احضاریه - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۸ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۱

زینتِ خدا

«پنج سالم بود که خواب دیدم در دشتی تاریک تنهام. بادی سهمگین می وزید و مرا به این سو و آن سو پرت می کرد. چشمم به درختی تنومند افتاد. رفتم تا در پناهش آرام گیرم، اما بادِ بی رحم درخت را از ریشه کند. به شاخه ای محکم چنگ زدم. باد آن شاخه را شکست. به شاخه ای دیگر چنگ زدم که آن یکی هم شکست. به دو شاخۀ متصل چنگ زدم، اما باد آن دو شاخه را هم... از خواب پریدم. می لرزیدم از ترس... به آغوش مادر پناه بردم و تعبیر خوابم را از او خواستم. مادر گفت: «از پدرت بپرس!» پدر هم تعبیر خوابِ مرا به پدربزرگ حوالت داد.» شاید برای خوانندگان این سؤال پیش بیاید چرا پدر و مادری چنان، خود از تعبیر می پرهیزند؟ در مورد نام گذاری بانو زینب نیز چنین بوده است. حضرت علی می فرماید من در نام گذاری از رسول خدا سبقت نمی گیرم. پاسخ در همین است: سبقت نگرفتن. بر رسول خدا حتی در اموری چنین سبقت نجستن. تابعین محض. آن ها رسول خدا را در همه چیز بر خویش افضل می دانسته اند. «رسول خدا با آن خلق عظیم، دل رحم تر از آن است که خوابی چنین را بشنود و بر حالِ زینب نگرید. می فرماید: خواب را با قدرتِ شنیدن تعبیر به آدم می دهند. بنابراین بدان که درختِ خوابت من بوده ام، زینب جان. و آن شاخه ها، یکی یکی مادرت و پدرت و سپس برادرانت حسن و حسین. و آن باد، قابضِ روح، حضرت عزرائیل است! زینب فرمود: از آنچه شنیدم، دنیا بر سرم آوار شد! تا در آغوشش نرفتم و به آن نیروی شگفتِ آرامش بخشی اش وصل نشدم، آرام نگرفتم. فرمود: کسانی از این امت هستند که می خواهند دین خدا را از ریشه درآورند. برای همین عترت مرا از سر راه برمی دارند تا کار را بر شیطان آسان کنند. تا شیطان را حاکم کنند. اما تو نمی گذاری. تو زینت خدایی و دین او را پاس می داری...»

 

+ احضاریه - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۱۷ مهر ۹۸ ، ۲۳:۴۶

خواهرِ تمام عیار

«وقتی وحید نیست، من به عنوان خواهر برای تو پُررنگ ترم تا وقتی او هست. خاک کربلا هم زینب را یک خواهر تمام عیار برای امام حسین می خواسته. او را پنجاه به علاوۀ یک برای شوهر و چهل و نه درصد، آن هم با احتیاط برای حسین نمی خواسته.»

 

+ احضاریه - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا
۲۵ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۵۹

حَرَم

«پیش از ورود به حرم، باری از روی دوش آدم برداشته می شود که فکر می کنم دنیاطلبی است. نیروهای منفی که آدمی زاد را دوره کرده اند، اجازۀ ورود به حرم را پیدا نمی کنند. یعنی جرئتش را ندارند. پشت در حرم می مانند و همین خودش نعمت بزرگی است که وارد مکانی شوی که جولانگاه روح است و با تغذیه ای که از محضر امام می شود، به حالِ خوشی می رسد که نتیجه اش حداقل یک ماه سبک بالی است.»

 

+ احضاریه - علی موذنی

فاطمه مرتضوی نیا