کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماهی ها پرواز می کنند» ثبت شده است

۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۳

نامِ مولا

چند هم سفر دارند به هوای عید مبعث، در حین طواف به آرامی «رسول الله مددی» و «علی علی مولا» می گویند و همین که به شکاف نزدیک می شوند شور برشان می دارد و بلند «علی علی مولا» می گویند. حسی آمیخته با لذت و ترس بر جانت خانه می کند و مو بر بدنت راست می شود. سریع دو شُرطه که در کنج های کعبه ایستاده اند جلو می آیند و مردها را به سکوت فرامی خوانند. حاجی عزتی خودش را پیش مرگ می کند و فشار جمعیت به جلو می راندت و کمی بعد دوباره هم سفران را می بینی که پس از پایان غائله و سکوت، از لذت صدا زدن مولا در جایی که نام مولا فراموش شده است، غرق شادی هستند.

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۳

نگاه کردن به کعبه

حاجی عزتی می گفت نگاه کردن به کعبه هم ثواب دارد. پس آن قدر نگاهش می کنی که تا حس کنی مردمک های آبی ات مانند پردۀ کعبه سیاه شده و هرچه سیاهی است می خواهد از دلت کوچ کند، اما بال پریدن ندارد.

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۲

حجرالاسود

«حجرالاسود یه فرشته س که همراه حضرت آدم افتاده روی زمین. محل ظهور امام زمانه. همه تو حسرت بوسه زدن به حجرالاسود هستن و حجرالاسودم تو حسرت بوسه زدن به دست امام عصر.»

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۱۲ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۱

ساده ترین و زیباترین

پله ها را پایین می روید تا قدم به صحن طواف بگذارید. چند نفری از آدم های کاروان خودتان را می بینی که در حال طواف هستند. طواف دور ساده ترین خانه ای که می توان از نظر معماری یافت. خانه ساده است اما شکوهی دارد که زیباترین بناهای دنیا که عکس شان را دیده ای، ندارند. با آن رشته ای که به خاطرش پله های دانشگاه را بالا و پایین کرده ای، عادت کرده ای همه چیز را از ظاهرش قضاوت کنی و به شکل و اندازه اش بنگری. اما حالا همان شکل و اندازۀ ساده چنان تو را مبهوت کرده که نمی توانی از جایت تکان بخوری.

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا

ننه ترلان حتماً از بغل کردن زانوهایت چیزی فهمیده است که با دستان بزرگ و حنازده اش بغلت می کند و می گوید: «دلم روشنه دختر، کلی برای مادرت دعا کردم، خدا خودش شفای همۀ شیعیان رو بده!»

کاش شفای دل تو را هم می دادند و می دانستی چرا گاهی بی خیال آن دنیا می شوی و گاهی غمبرک این دنیا را می گیری! «یعنی خدا حرف همۀ بنده های باگناه و بی گناه شو گوش می کنه و اونا رو می بخشه؟»

«پس چی؟ فکر کردی خدا با کسی شوخی داره دختر؟ وقتی خودش گفته نماز بخون و برای پدر و مادرت احسان بکن، یعنی چی؟ یعنی تو یه خوبی بکن و ببین اون چطور گناهات رو مثل برگ های زرد ازگیل های تو برگ جهان می ریزه پایین!»

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۱۰ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۸

ما که هیچ!

شُرطه ها در اطراف ضریح پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» می چرخند و به کسی اجازۀ ایستادن و عرض ادب کردن نمی دهند. ننه ترلان می خواهد از نرده و دیوار جلو برود و ضریح را ببوسد. «این همه اومدم این جا یکی بهم نگفت می شه تو این ساعت اومد سر قبر پیغمبر. فکر کردم این یاجوج ماجوج ها این جا رو هم قدغن کردن.»

پیرزن باز دستش را به طرف ضریح دراز می کند و شُرطه ای او را عقب می راند. یکی می گوید شُرطه هایی که عبا روی دوش شان انداخته اند دانشجوی مدرسۀ وهابی ها هستند. همه شان دل شان لک زده برای این که زائران بینوای ایرانی را ارشاد کنند تا ذکر مصیبت نخوانند و بروند آرام بنشینند گوشه ای و دور و بر ضریح پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» را شلوغ نکنند. زن های ایرانی نزدیک در خانۀ حضرت زهرا «سلام الله علیها» توقف می کنند. تنها خانه ای که به مسجد پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» راه داشت، و حالا در تسخیر شُرطه هاست. زن ها دست دراز می کنند طرف در و زن شُرطه ای می زند روی دست شان و هل شان می دهد عقب. زنی که کمابیش از حرف های شان سر درمی آورد می گوید: «زبونم لال! دارن می گن فاطمه «سلام الله علیها» فقط زن علی «علیه السلام» بوده و قبرش تو بقیع. برید اون جا.»

چند زن در آن شلوغی و زیر دست و پا گریه سر می دهند و به سرشان می زنند. شُرطه ای نمی گذارد کسی نزدیک ضریح شود و مدام ورد زبانش است: «اِذهب! لا تَتوقف!» بعد هرکه را می بیند هُل می دهد هقب، ازجمله ننه ترلان را که کم مانده است بخورد زمین. حضرت فاطمه «سلام الله علیها» را کتک زدند، می خواستند به ننه ترلان و دیگران رحم کنند!

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۶

شیعه های غریب

تبسم خیلی وقت است یک تاکسی کرایه کرده است و منتظر شماست. منتظر ننه ترلانی که مدام در تاکسی می پرسد پس کی می رسید؛ و همین که می رسید با دیدن مسجد و ردیف جامُهری آن خوش خوشانش شده و یک دل سیر نماز می خواند. ماجرای تراکتور هم گویا یادش می رود که می گوید بعد چند روز، نمازش حسابی چسبیده و حس نماز خواندن در امام زاده اسماعیل برایش زنده شده است. وقتی هم که در حیاط مسجد یک لیوان چای صلواتی و بسته ای کوچک نذری از خرماهای نخلستان جنب مسجد را می دهند دستش، چشمان ریزش هم باز می شود و می گوید کاش آن جا نزدیک بود و هر روز می رفتید پیش شیعه های غریب.

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۸ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۵

نماز نیست که!

هلنا کنار ستونی روی صندلی نماز می خواند و ننه ترلان زل زده است به او. «این پول دارها از بس رو میز و صندلی می شینن، نمازشونم همون جا می خونن! آخه این نماز بی مُهر چیه که رو صندلیم بخوای بخونیش!»

«لابد پاش درد می کنه.»

«مگه چقد سن داره که پاش درد بگیره؟ از بمانعلی که بزرگ تر نیست! اونم پا درد داره. دکتر به هر دومون گفت رو صندلی نماز بخونیم، اما حرف شو گوش نگرفتیم. نمازی که به خاطر خدا رو زمین نیفتی که نماز نیست.»

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۷ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۴

کبوترهای بقیع

قبل از این که به فرودگاه مهرآباد برسی مادرت تلفن کرده و گفته بود برای کبوترهای بقیع گندم بگیری. بسته ای گندم از پسرک دست فروشی که در میان مردم می چرخد، می خری. دم در می ایستی تا گندم را به کسی بدهی. ناگهان مردی را که چمدانش در فرودگاه گم شده بود، می بینی. به هوای تشییع جنازه ای که آورده اند خودش را تا جلوی در بقیع جلو می کشد. پلاستیک گندم را به سرعت به دستش می دهی. زرنگ تر از آنی است که فکرش را می کردی، متوجه منظورت شده و سریع خودش را به داخل کشانده است. دو قدمی پشت سر جنازه راه می رود و بعد پلاستیک گندم را سوراخ می کند و تا شُرطه ها بفهمند پرت می کند طرف قبرهای ائمۀ بقیع. کبوترها که به طرف گندم ها پر می کشند، انگار می کنی که مادرت هم به آرزویش رسیده است.

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا
۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۲

بقیعِ بی بُقعه

کبوترها نذری خوارند و گندم ها نذر شادی دل ها. مشت مشت گندم است و پَر پرنده ها و خاک بی خار و بقیع بی بقعه.

 

+ ماهی ها پرواز می کنند - مریم بصیری

فاطمه مرتضوی نیا