کتابخانه یاس 📚

درباره بلاگ
کتابخانه یاس 📚

"کتابخانه یاس" بریده هایی است، از کتاب هایِ خوبی که خوانده ام! (ممکن است با تمامِ عقائدی که در کتابی عنوان میشود، موافق نباشم! و صرفا به دلیلِ خوب بودنِ اکثرِ مطالبِ کتاب، آن را معرفی کنم!)

+ من مسئولیتی در قبالِ تفکر و عقیده ی نویسندگان، خارج از دنیای کتاب ها ندارم!

آیدی اینستاگرام: fatemeh.mortazavinia

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
۱۳ دی ۹۸ ، ۱۰:۰۰

زمینِ کربلا

امام سخن به نیمه رها می کند و قلم در دست می گیرد. رضایت را که در چشمان ابراهیم می بیند، می خواند و می نویسد: «من حسین بن علی، زمینی را که در آنیم به مرکز کربلا، و ابعاد چهار میل در چهار میل، از ابراهیم بن عمیر، امیر قبیلۀ بنی اسد خریدم؛ به هزار دینار و با سه شرط؛ اول آن که، چون واقعه در گرفت و حادثه انجام پذیرفت، اجساد ما میان بیابان رها نماند و بنی اسد در کار تجهیز برآیند...»

بغض می دود در گلوی ما هر سه، امام اما ادامه می دهد: «و دوم آن که، محل قبور ما برای عزادارنم آشکار کنند و راه بر ایشان بنمایند...»

اشک می نشیند در چشمان ما هر سه، امام اما می خواند: «و سوم آن که، تا سه روز میزبان باشند سوگواران و زائرانم را، و آب و خرما چنان دهندشان که گرد خستگی، بر چهرۀ ایشان نماند...»

به هق هقی آرام می لرزد شانه های ما هر سه، امام اما می نویسد: «و این زمین، از آن فرزندان و پیروان و زائرانم... تا آن زمان که زمان هست و روزگار پابرجا... تا قیامِ قیامت و آغازِ انجام این دنیا... و همگان بدانند که این سرزمین را، و خاکش که خون ما بر آن ریزند، صاحبی نیست مگر من، حسین پسر دختر پیامبر، که بخشیدمش به آنان که بر عزایم اشک فشانند و روی خراشند و جامه چاک دهند. پس هر که به این سرزمین درآید، در خانه خویش پا گذاشته.»

 

+ فصل شیدایی لیلاها - سید علی شجاعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی