نشانه های بهشت و دوزخ
روزی در مسجد مدینه در نزد آن فرستاده ی گرامی خدا نشسته بودم. سال آخر عمر شریف حضرت بود. مکّه فتح شده بود و دیگر کفر و شرک در جزیرة العرب جایگاهی نداشت. همه ی قبایل گروه گروه آمده و اسلام را پذیرفته بودند. ابوسفیان و دیگر مشرکان قریش نیز از روی اجبار اظهار مسلمانی می کردند گرچه بیشترشان تنها از ترس کشته شدن این سخن را بر زبان می آوردند و در دل ایمانی نداشتند. ابوسفیان و فرزندش معاویه نیز به نزد پیامبر آمده و در مدینه حضور داشتند. آن روز در مسجد، بدون این که من سؤالی پرسیده باشم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آیا دوست داری که «نشانه های بهشت» را که مانند دیگر مردم است و در این بازارها رفت و آمد می کند به تو نشان بدهم؟»
من با اشتیاق گفتم: «آری، جانم فدای شما باد ای فرستاده ی گرامی خداوند.»
هنوز چند دقیقه ای از گفتار حضرت نگذشته بود که امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وارد مسجد شدند. پیش آمده، سلام کردند و در گوشه ای نشستند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که ایشان را به من نشان می داد فرمود: «ای عمرو، او و پیروانش نشانه های بهشتند. حالا می خواهی «نشانه های دوزخ» را نیز که مانند دیگر مردم است و همانند آنان در این بازارها رفت و آمد می کند به تو معرفی نمایم؟»
این بار کنجکاوی من بیشتر شده بود. چون فضایل امام علی (علیه السلام) را همه می شناختند ولی دانستن نشانه ی دوزخ کار آسانی نبود. به همین خاطر گفتم: «آری، می خواهم او را بشناسم ای پیامبر خدا!»
زمان زیادی نگذشت که معاویه وارد مسجد شد و در گوشه ای نشست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که او را به من نشان می داد فرمود: «این شخص و پیروانش نشانه ی دوزخند.»
+ تا آخرین لحظه های رفتن - سید حمید موسوی گرمارودی